یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۴
7
شمعی به ياد گنجی روشن می کنم
یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو میبره از توی زندون
مثل شبپره با خودش بیرون
میبره اونجا که شب سیاه
تا دم سحر شهیدای شهر
با فانوس خون جار میکشن
تو خیابونا
سر میدونا
عمو یادگار
مرد کینه دار
مستی یا هشیار
خوابی یا بیدار
مستیم و هشیار شهیدای شهر
خوابیم و بیدار شهیدای شهر
آخرش یه شب ماه میاد بیرون
از سر اون کوه
بالای دره
روی این میدون
ماه میشه خندونیه شب ماه می اد
یه شب ماه میآد
شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۴
7
ادامهی یادداشتهای اخلاق وبنگاری
بیش از دو ماه و نیم است كه ادامهی یادداشتهای دنبالهداری را كه دو شماره از آن زیر نام "اخلاق وبنگاری" (
شمارۀ یك و
شمارۀ دو) تقدیم شد آماده كردهام اما گسترهی تب سیاستزدگی مانع از انتشار آن یادداشتها شد چون در عمل موضوع و محتوای آن یادداشتها در چنین فضایی نه امكان انعكاس مییافت و نه توفیق نقد.
امشب كه تصمیم به انتشار بخش سوم این یادداشتها گرفته بودم بر حسب اتفاق سری به ایمیلم زدم. به چندین ایمیل برخوردم كه حكایت از كدورت دو تن از وبلاگنویسان به سبب لینك دادن و لینك گرفتن داشت و این دقیقاً موضوعی بود كه در یادداشت سوم قصد نقد و بررسی آن را داشتم! یعنی بررسی بخش پیوندها در وبلاگها!
از آنجا كه تمایل دارم این یادداشتها در فضایی تهی از هیجان منتشر شود و امكان سوء برداشت از زمان ارائه این یادداشت و بروز این اختلاف وجود دارد، فعلاً از خیر انتشارش میگذرم.
● نامهی اكبر گنجی به دكتر سروش: "
باید برود"
● نامهی دكتر سروش خطاب به مشایخ و مراجع: "
آیا نوبت نرسیده است؟"
پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۴
7
دومین لیست وبلاگهای اصفهانی
پس از
معرفی برخی از وبلاگنویسان اصفهانی، دوستان همت كردند و بر این سیاهه، نامهایی افزودند. چون آشنایی چندانی با بسیاری از آنها ندارم، در معرفی آنها توضیحی اضافه نمیكنم. اسامی را بر اساس قانون منطقی "سعی و خطا" مرتب كردهام!
قاصدك* (نامزد دریافت جایزهی وبلاگ برتر در زمینهی دفاع از آزادی بیان، در سفر به اصفهان برای دیدار خویشان، مهمان همسر مهربان
آقای دكتر بودهاند، ساكن وین و همسایهی رود دانوب هستند. به تبلیغهای بلاگر هم علاقهای وصفناشدنی دارد! در ضمن این ستاره هم جزیی از نام قاصدك نازنین است.)
خوابگرد (سید رضا شكراللهی زادهی شهر نجفآباد اصفهان است. نیازی به معرفی او نیست چون از قدیم گفتهاند از زمین به آسمان نمیبارد! این نجفآباد هم از آن شهرهای مثالزدنیست. مردمانی تیزهوش و بیشیله پیله دارد. عجیب آنكه آیتالله منتظری فقیه منتقد و معترض، دكتر مصطفی معین وزیر پیشین آموزش عالی، معین خوانندهی معروف عرصهی موسیقی و رضا شكراللهی خودمان، همگی از این شهر برخاستهاند!)
مكتوب (این پری كوچك غمگین متخصص گلچین كردن عكسهای Corbis است. باقی توضیحات هم بماند!)
كانون پژوهشهای ایران شناختی (وبلاگ دكتر جلیل دوستخواه از حلقهی ادبی-فرهنگی اصفهان)
زمستان است (وبلاگ محمود رضا، بهروز است. رنگ وبلاگش مرا یاد روزهایی میاندازد كه قالب وبلاگم تیره و سیاه بود)
خانوم حنا (وبلاگ بیتا خانم، مثل بیشتر دختران ایرانزمین در نوجوانی دنیای پر شر و شوری داشته است. ساكن ژاپن. سایانورا بیتا خانم!)
فراز (وبلاگ مامان نیلوی اصفهانی)
بهمن كلباسی (شهروند نصف جهانی، ساكن كانادا)
كوب (وبلاگ آرش اُخوت)
محمد رحیم اُخوت (من با یكی از اعضای خاندان اخوت دوست صمیمی هستم. حالا كه 14 سالیست از دوستیمان میگذرد اگر از من بخواهید یكی از صفات منفی او را بگویم جز سكوت پاسخی ندارم! نمیدانم با این دو اخوت عزیز چه نسبتی دارد.)
وبلاگ شخصی ما دو نفر (بیشتر به مُعیننامه شبیه است تا وبلاگ!)
شهبارا (وبلاگ شهرام عدیلی پور، از مطالبش پیداست اهل ادبیات است.)
آسمون آبی روشن (وبلاگ ستاره سهیلی، چند ماهیست بهروز نشده است)
وبلاگ چهلستون (حقا كه نامی مناسب با محتوا انتخاب كرده است. مطالبی آموزنده در زمینهی آثار تاریخی اصفهان دارد.)
بید مجنون (وبلاگ مرضیه: تاوان خوبیهایمان را داده بودیم ... آری برادر، بیش از اینها ساده بودیم.)
انجمن وبلاگنویسان اصفهانی (همت كنید تا لیستش را كامل كند.)
اسامی دیگر را در هم در لیست مامان نیلوی اصفهانی ببینید (
لینك).
[دیگه نبـــــــود؟]
چهارشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۴
فرناز عزیز!
سر فرود آوردن در برابر ظلم جزیی از فرهنگ جامعهی ماست. یك روز این ظلمپذیری در برابر دیكتاتور مستبدیست كه جز رأی مقدسپنداشتهی خود، نظری را برنمیتابد و روزی دگر در برابر شوهری كه تمام عقدههای فرودخوردهی ستمدیدگی را در دستان قویپنجهاش جمع میكند و با نعرهای آسمانخراش بر سر زن میكوبد. آنچه زیر نام "آموزههای اسلامی" در دستگاههای تبلیغی در هر بام تا شام پخش میشود البته جز آن نیست كه
گفتی. پیش از این هم حول این موضوع گفتگو كردهایم اما آیا این همه ظلم و اجحاف حاصل مسلمانی آن زنان ایرانی است؟
تو خود بهتر میدانی كه بسیاری از رسوم خطای رایج در طبقات ناآگاه اجتماعی، از سر سنتهای فرهنگی و نیاكانی و قبیلهای و نظایر آن است كه به نسل بختبرگشتهی امروز به ارث رسیده نه از دینی كه خود قوانین و احكامی خاص خویش دارد كه در جای خود قابل نقد و بررسیست. تجاوز به نوعروس توسط بزرگ قبیله پیش از شاهداماد در شب زفاف در كجای فرهنگ دینیست؟ فروش دختركان لُر در كجای این مسلمانی آمده است؟ به تن كردن لباس عروس به هنگام بریدن ناف از كدام حكم دینی برخاسته است؟ تو خود بهتر از من میتوانی این سیاههی دردناك را تكمیل كنی. نیك میدانی هدفم دفاع از سنتهای ظالمانهی رایج نیست اما نمیتوانم تمامی گناه ظلمی را كه بر زن ایرانی میرود به گردن دین و شریعت بیندازم.
چارهی ما در "نگاه جامع" است. همهی عوامل را باید در كنار یكدیگر به نقد بكشیم و به هر عامل به اندازهی سهم واقعی آن، بپردازیم. آن وقت است كه میتوان مطمئن بود در راهی منصفانه و معتدل گام برمیداریم.
[جز این است؟]
دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۴
مریم حسینخواه در
روزنوشت وبلاگش نوشته است:
«آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی
سایه نارونی تا ابدیت جاریست»
در ادامهاش
نوشتم:
«كه اگر خود را بسپارید به باد
همره باد صبا
تا نهایت
تا بدانجا كه سایه به اقیانوس سلامی بكند
همرهش خواهی بود»
*****پینوشت:دل و دماغی برای نوشتن ندارم. كلمات روی زبانم میخشكند. قلمم نای حركت ندارد. بیش از همه فكر "گنجی" آزارم میدهد. لحظهای ذهنم از خیال او و گفتههای او راحت نمیشود. گنجی اسطوره نیست. قهرمان نیست. بُت عیار ما نیست كه به اشارهی انگشتش سمت و سو عوض كنیم اما یك انسان است، انسانی ایرانی و دردمند و اهل فكر كه شجاعت و جسارت و عقل را به جان هم انداخته است. دلم عجیب هوای باریدن دارد ....
[چه كنیم با این همه درد؟]
یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۴
7
نامه اكبر گنجی به آيتالله منتظری
طوطی نقل و شكر بوديم ما
مرغ مرگ انديش گشتيم از شما
فقيه آزاده، ظلم ستيز، شجاع و پشتيبان مظلومان
حضرت آيت الله العظمی منتظري
نامه محبت آميز مورخ ٢٥/٤/٨٤ حضرتعالی، خونی گرم در رگهای بیخون من جاری كرد. از سالها پيش شما برای من نماد شجاعت و ايستادگی در برابر خودكامگان بوديد و هميشه دوست داشتم در مكتب شما شجاعت بياموزم.
[
متن كامل نامهي اكبر گنجي و اين شاید آخرین نوشتهی او باشد]
در همین زمینه:
نامهی معصومه شفيعی، همسر اكبر گنجی دربارهی آخرین وضعیت او (
لينك)
شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۴
7
راه دموكراسی و صخرهی عوام، چاره چیست؟
در پاسخ به
پرسشی كه طرح كرده بودم تنی چند از دوستان فرهیخته به
پاسخگویی پرداختند. من به سهم خود از نكتهبینی و ظرافت نگاه این دوستان تشكر میكنم. به بعضی از پاسخهای دوستان در همان پیامگیر پرداختم اما فكر میكنم این سطح از گفتگو ابداً كافی نیست و نیاز به شكافتن بیشتر موضوع همچنان وجود دارد. یكی از محورهای بحث كتاب "مشروطهی ایرانی" اثر دكتر ماشاءالله آجودانی همین نكته است. او به ویژه در نخستین بخش كتاب (گذرگاه خشونت) و به هنگام نقل نامهنگاریهای آخوندزاده و مستشارالدوله دقیقاً به همین موضوع اشاره میكند.
مشروطهی ایرانی در زمرهی كتابهای پُرمغزیست كه راجع به مشروطه نگاشته شده. نگاه منصفانه و محققانهی نویسنده نیز، جذابیت مطالعهی كتاب را دو چندان میكند. برای مثال میتوان فصل مربوط به "افسانهی مَلكم" را نمونه آورد كه نویسنده با پژوهشی فراگیر تمامی حواشی به ظاهر متناقض زندگی او را به همراه تحلیل روند چرخشهای نظری او یكجا گرد آورده است. هر چند در برخی بخشهای كتاب طول و تفصیل كلام، روانی نوشته را تحت تأثیر قرار داده اما در كل كتاب ماندگار و پُرمایهایست.
در همین زمینه:
● گفتگو با دكتر آجودانی پیرامون كتاب مشروطهی ایرانی (بخش
اول و
دوم و
سوم)
● نقد كتاب مشروطهی ایرانی (
لینك)
● تجدد و تجدد خواهی در ایران (
لینك)
جمعه، تیر ۳۱، ۱۳۸۴
7
علت اقبال به وبلاگهای خانمهای جوان
به نظر من یكی از دلایل اقبال قابل توجه به وبلاگهای خانمهای جوان به ناشناخته بودن دنیای آنها نزد سایرین برمیگردد. تعجبی هم ندارد. در جامعهای كه میان دختران و پسران دیواری پولادین قرار دارد و این دو، در دو دنیای مجزا و متفاوت مراحل رشد را طی میكنند و هرگز فرصتی پیش نمیآید تا به دنیای همدیگر سركی بكشند و با چم و خم روحیات جنس مخالف آشنا شوند، طبیعی است بخش بزرگی از پسران و مردان به سمت این نوع وبلاگها هدایت شوند. حاصل چنین ناآشنایی و بیگانگی نیز معجزهایست به نام "شناخت متقابل روحیات" و "تفاهم فكری" كه در فاصله یكماه از نخستین خواستگاری و آشنایی حاصل میشود! و البته نتیجهی بعدیاش آمار روزافزون طلاق است كه از نبود زبان و درك مشترك نشأت میگیرد و ناتوانی هر دو طرف در ارضای جنسی و عاطفی طرف مقابل و اینها همه حاصل ناشناخته ماندن دنیای هر یك از طرفین برای طرف دیگر است.
[با من همنظرید؟]
پنجشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۴
7
تازه كردن لیست پیوندگاه
بعضی از وبلاگهایی كه در لیست لینكهای این وبلاگ (بخش "پیوند به سایر اندیشهها") حضور دارند مدتهای مدیدیست نوشتن را كنار گذاشتهاند. قصد دارم آنها را از لیستم حذف كنم. هدفم هم تازه نگهداشتن این لیست است چون بلاگرولینگم واقعاً بوی كهنگی گرفته و شادابی اولیه را ندارد. هر كدام از این دوستان كه بار دیگر نوشتن را آغاز كردند خبر دهند تا نامشان را اضافه كنم. خواستم اول موضوع را مطرح كنم تا بعداً جای گلایه باقی نماند!
چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۴
7
آیا جامعهی ایران به عقب بازمیگردد؟
پرسش فوق ذهن بسیاری را در روزهای پس از انتخابات ریاستجمهوری درگیر ساخته است. برخی به خود امیدواری میدهند و نه از سر استدلال كه با اعتماد به نفسی برآمده از احساس، بازگشت به پیش از دوم خرداد را "ناممكن" میدانند. برخی دیگر نیز البته به ردیف كردن دلیل و نمونه میپردازند و در امكان یا ناممكن بودن این "بازگشت" به بحث میپردازند.
با عنایت به
تفاوت مفهوم تغییر و تحول (بدون آنكه نظری به نتیجهگیری نویسنده از این مقدمه داشته باشم) میتوان به این پرسش پرداخت. آری، امكان بازگشت جامعه به دوران پیش از دوم خرداد وجود دارد. علت این است كه آنچه در این سالها روی داده بیشتر "تغییر" بوده است تا "تحول". به عبارت دیگر تحول مورد نظر اصلاحطلبان راستین در ژرفا و عمق جامعه نفوذ نكرده است (مگر در گروهی كه به دكتر معین رأی دادند و بخشی از جماعت تحریمی كه این دو گروه، روی هم رفته اكثریت جامعه یا اقلیتی مؤثر به معنای هستهی فكری مولّد و فعال نیستند). ناگفته پیداست وقتی "تحول" و "دگرگونی بنیادین" اتفاق نیفتاده باشد امكان بازگرداندن آن "تغییر" به وضعیت اولیه وجود دارد. دستكم این گزاره در مورد اكثریت جامعهی امروز ایران (جز همان دو گروه كه گفتم) صدق میكند.
یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۴
7
معرفی برخی وبلاگهای اصفهانی
نثر ما (پزشك اصلاحطلب اصفهانی، خوش اخلاق، با مرام، مردم دوست و عكاس حرفهای)-
گوشزد (فعال و بیقرار با نثری روان و روحی ناآرام، خانواده دوست و ظاهراً پزشك، پوشش زنان شیراز او را شگفتزده كرده بود)-
نقطه دید (خبرنگاری كه افشای یكی از خبرهای پشت پردهاش به واكنش روزنامهی شرق و موضعگیری رهبری انجامید)-
توتم اندیشه (تشكل غیر دولتی توتم اندیشه كه فعالیتهای بزرگی را با امكانات اندك خود در زمینهی اندیشهورزی انجام دادهاند)-
دوران ما (آرش عزیز از خوانندگان قدیمی وبلاگ گروهی خاكستری و مجلهی سیاه سپید، چندیست متأهل شده و همزمان وبلاگش هم مشكل پیدا كرده است، خدا برای هیچ تنابندهای نخواهد خراب شدن وبلاگ را !!!)-
برای فردا (خبرنگاری كه فعلاً در سفر دور و درازیست و قرار است با دست پُر بازگردد)-
همهمه (یكی از دوستان نزدیك من در دوران دانشجویی، چند سالی كوچكتر از من اما متأهل است، چند وقتی است لباس سربازی پوشیده، نثرش گیرا و اندیشهاش چموش است، خوانندگان شرق نام او را در صفحهی سیاست زیاد دیدهاند)-
پژواك فریاد جمهور (وقتی برای اولین بار چشم باز كرد در زندان بود، شب 18 تیر تا به صبح كنار عزت ابراهیم نژاد گفتند و خندیدند و صبحدم عزت برای همیشه ساكت شده بود، فعال است و خوشاخلاق، گاهی در اقبال مینوشت)-
ماه نو (اصلیتش شمالی است اما رخت اقامت در كنار زایندهرود افكنده است، فعال سیاسی است)-
سر به هوا (دختر 17 سالهای است كه فقط یكبار او را دیدهام، البته قصدش دیدن من نبود! میخواست شخص دیگری را ملاقات كند)
و اما سایتها:
● سایت خبری-تحلیلی
نثر ما كه به همت گروهی از فعالین اصفهانی منتشر میشود.
● سایت خبری-تحلیلی
راه آزادی كه به همت یكی از همشریهای اصفهانی انتشار مییابد.
● سایت
باز باران كه به همت جمعی از فعالان ستاد دكتر معین راه افتاده است.
[باز هم هست؟]
شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۴
از حدود یك ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری به همان چند ISP كوچك و غیرمعروفی هم كه در تهران یا شهرهای دیگر
وبلاگ مرا باز میكردند دستور داده شده "پیام ایرانیان" را فیلتر كنند طوری كه در این مدت بارها دوستان پیغام دادهاند كه وبلاگت به هیچ وجه و توسط هیچ كارتی باز نمیشود. بیشتر آنها هم از
آدرس جدید بیاطلاع هستند. خودم هم در این مدت به عمد چندان گسترده عمل نكردم تا این آدرس جدید سر زبانها نیفتد و به تیغ سانسور گرفتار نگردد.
آنچه در این میان برای من مبهم است معیار متصدیان فیلترینگ است. من در این 6 ماهی كه از فیلتر شدن وبلاگ میگذرد بارها وبلاگهایی را دیدهام كه با صراحت از رهبری و اركان وابسته به او انتقاد میكردند و به جمهوری اسلامی میتاختند و بسیاری از مسائلی را كه در ایران به عنوان "خط قرمز" شناخته میشود زیر سؤال بردهاند. بازدیدكنندهی این وبلاگها هم چندین برابر وبلاگ من بود. اگر بنا به عبور از خط قرمز و انتقاد صریح و بیپرواست پس چرا آن وبلاگها شامل فیلترینگ نشدهاند؟ البته این به معنای موافقت یا مخالفت من با فیلترینگ وبلاگهایی از این دست (كه بیشتر سیاسی و فكری هستند) نیست بلكه ابهام بر سر معیاری است كه برای مواجهه با وبلاگها وجود دارد.
مگر من در این مدت چه گفتهام و چه نوشتهام كه اینچنین هدف كینهتوزی اینان قرار دارم؟ آیا واقعاً در این حد تأثیر داشتهام كه دسترسی كاربران داخل ایران را اینچنین محدود كردهاند؟ یا مسأله چیز دیگری است؟
شما میدانید؟
جمعه، تیر ۲۴، ۱۳۸۴
7
دومين نامه اکبر گنجی به آزادگان جهان
این شمع در حال خاموش شدن است. ولی این صدا خاموش نخواهد شد. این صدا، صدای زندگی مسالمت آمیز، تحمل دیگری، عشق به انسانیت، ایثار برای مردم، حقیقت طلبی، آزادیخواهی، دموکراسی خواهی، احترام گذاردن به مخالفان، پذیرش سبکهای مختلف زندگی، تفکیک دولت از جامعهی مدنی، تفکیک سپهر خصوصی از سپهر عمومی، تمایزِ نهاد دین از نهاد دولت، برابری تمامی انسانها، عقلانیت، فدرالیسم در چارچوب ایران دموکرات، نفی خشونت و... است.
این شمع در حال خاموش شدن است امّا این صدا، صداهای بلندتری به دنبال خواهد آورد:
شب با تابوت سیاه،
نشست توی چشمهاش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک
اکبر گنجی زندان اوین ١٩/٠٤/١٣٨٤
[
متن كامل نامهی اكبر گنجی]
پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۴
7
چشمانش آیا دگر بار خواهند دید؟
انگار حكایت این روزهای ما را با اضطراب و اندوه آغشتهاند.
آخرین تصاویر منتشر شده از اكبر گنجی، حكایت مبارزی است كه تنها و تنها به خاطر اظهار نظر دگراندیشانه و نوشتههایش در كشف زوایای پروژهی قتلهای زنجیرهای، به بند گرفتار شده و برای رساندن پیام دردمندانهاش بهناچار دست به اعتصاب غذا زده است. در بین همهی این تصاویر،
عكسی كه چشمان بیسو شدهی گنجی را نشان میداد بیشتر منقلبم كرد. آیا این چشمان دگر بار خواهند دید؟ آیا این دستان دگر بار خواهند نوشت تا ما هم فرصت گفتگوی متقابل و نقد دو سویهی افكار و آرای او را بیابیم. ترس من بیشتر از اسطورهسازی از گنجی است. اسطورهای كه بر صف قهرمانان پرپر شدهی این مرز و بوم افزوده میشود بیآنكه این خاطره دردناك، جز جاری كردن اشك چشم و نشاندن غم و اندوه در دل ما ایرانیان، فایدهی دیگری داشته باشد.
گنجی عزیز!
تشییع جنازهات باعث تحول فكری و انقلاب اندیشه در این جامعه نخواهد شد. مقبرهات زیارتگاه یارانت خواهد شد نه نقطهی تحول فرهنگی و هویتی جامعه.
گنجی عزیز!
زنده بمان. خندیدن و نوشتن و شوریدن و نقد كردنت را میخواهیم. بمان و بگو و بنویس. اینهاست كه باعث تحول فكر و اندیشه در جامعه میشود. زنده بمان گنجی عزیز!
چهارشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۴
مجید زهری عزیز!
خوشحالم كه دقیقاً همان
واكنشی را نشان دادهای كه از تو انتظار داشتم. بهعمد، حرف اصلیام را در پایان آن
یادداشت نگفتم تا به همین نكته برسیم كه "حقوق بشر در هیچ شرایطی استثنابردار نیست". به طور مثال من با گنجی در مورد رویكرد او نسبت به انتخابات، اختلاف نظر داشتم اما هم پیش از انتخابات و هم پس از آن به "تضییع حقوق اساسی" او اعتراض كرده و خواهم كرد و این ربطی به موافقت یا مخالفت من و او ندارد. به بیان دیگر، اختلاف عقیده و سلیقه هیچ جایگاهی نسبت به "حقوق بنیانی انسانها" ندارد. در ضمن،
1- خوانندگان این دو یادداشت حتماً توجه كردهاند كه بیان "علت" و "چرایی" یك اتفاق یا واكنش، لزوماً بیان كنندهی دیدگاه نویسنده نیست.
2- از نظر من گنجی تا حد زیادی از مذهب (به معنای رایج و مصطلح) عبور كرده است، به ویژه با مطالبی كه در نقد قرآن در اولین مانیفیستش آورده بود. بنابراین او چندان "مذهبی" شناخته نمیشود بلكه بیشتر لائیك یا در توصیفی خوشبینانهتر سكولار است. پُر واضح است كه عقاید او توجیهی برای نقض حقوق اساسیاش نبوده و نیست.
3- همچنان كه تأكید كردهام امیرفرشاد ابراهیمی، محمدی را "متهم" كرده است. بنابراین اتهامی ثابت نشده است كه بتوان بدان استناد كرد و آن را حجت گرفت، اما طرح همین اتهام و قراین همسو با آن، بر حجم ابهامات حول و حوش این موضوع افزوده است و البته هیچ یك از این اتهامات، حتی اگر ثابت شود دلیلی بر زیر پا گذاشتن حقوق اولیهی محمدیها نیست.
4- آنچه امیرفرشاد ابراهیمی در آن نوار گفت اصلاً "اعتراف" نبود كه آن را با گفتههای امید معماریان مقایسه كنیم. ابراهیمی به خواست خودش به دفتر شیرین عبادی میرود و داوطلبانه میخواهد تا قبل از دستگیری یا سر به نیست شدن توسط برخی افراد، اطلاعاتی در مورد ماجرای كوی دانشگاه بیان كند. شیرین عبادی هم به محسن رهامی (وكیل دانشجویان آسیبدیده) خبر میدهد و در نهایت با حضور این سه نفر، ابراهیمی "داوطلبانه" مطالبی را عنوان میكند كه خود میدانست تا چه حد بیانش خطرناك است. برخلاف ماجرای امید معماریان، ابراهیمی نه پیش از آن زندان بود و نه گفتههایش به نفع مسندنشینان و مقامات و توجیهگر اعمال آنان بود. بنابراین ماجرای این دو كاملاً تفاوت ماهوی دارند و نمیتوان آنها را با هم مقایسه كرد.
************
سهشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۴
7
سكوت دربارهی منوچهر محمدی، چرا؟
آقای مجید زهری
انتقادی را نسبت به وضعیت محمدی مطرح كرده است. بیآنكه مدافع وضعیت فعلی منوچهر و اكبر محمدی باشم لازم است نكتهای را یادآور شوم. علت سكوت نسبی دربارهی وضعیت این دو برادر، ابهام بسیاری، نسبت به نقش واقعی آنان در حوادث كوی دانشگاه است. احتمالاً میدانید امیرفرشاد ابراهیمی –از اعضای بریده گروه انصار- در جریان اعترافاتی در یك نوار ویدئویی (كه به قضیهی معروف نوارسازان منتهی شد) به نقش محمدی در جریان كوی پرداخت و او را متهم كرد كه عضو حزبالله آمل بوده و در شب حادثه هجدهی تیر با یك سناریوی مشخص و از پیشتعیینشده در راستای هدف گروه فشار برای درگیری، اطلاعیههایی را جهت تحریك دانشجویان در محوطه كوی پخش كرده است. همینطور در این نوار ادعا شده بود كه او به خارج از كشور سفر كرده و خود را دبیركل اتحادیه ملی دانشجویان معرفی نموده است و پس از آنكه مبالغی پول جمعآوری كرده و به ایران بازگشته، آن را برای خانوادهی خود (و به طور مشخص برای تهیه جهیزیه خواهرش) هزینه كرده است.
از آنجا كه جریان سفر محمدی به خارج از كشور پیش از حوادث كوی دانشگاه بود و سیمای ایران هم فیلمهای آن را پخش كرد و قاعدتاً ارگانهای امنیتی نمیتوانستند از كمّ و كیف این سفر و حاشیهی آن بیاطلاع باشند و نیز به دلیل ابهام باقیمانده در مورد نقش واقعی او در جریان كوی دانشگاه، كسی چندان رغبتی به دفاع از او ندارد. همین قضیه در مورد طبرزدی هم صدق میكند. هم او كه با "پیام دانشجوی بسیجی" شروع كرد و پس از مدتی كه تُركتازی كرد (به خصوص در جریان پرونده اختلاس در بانك صادرات) در انتها سر از مبارزه با نظام درآورد!
دوشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۴
7
گردهمايی مقابل دانشگاه تهران برای نجات جان گنجی
تعدادي از گروه هاي دانشجويي و خانواده زندانیان سیاسی طي فراخوانی از مردم خواسته اند تا ساعت پنج تا هفت بعد از ظهر روز سه شنبه بيست و يکم تير ماه مقابل درب اصلی دانشگاه تهران برای دفاع از جان اکبر گنجی گرد هم آيند. در اين فراخوان آمده است: "تا دير نشده است با تمام توان، برای رهايی زندانيان سياسی که سلاحی جز قلم و جرمی جز بيان حقايق ندارند، تلاش کنيم." فشارها برای نجات گنجی هر دم افزوده می شود. اتحاديه اروپا نيز طی اطلاعيه ای خواهان آزادی اکبر گنجی شد. در اين اطلاعيه آمده است: "با توجه به وضعيت او و نياز به درمان فوري، اتحاديه اروپا با در نظر گرفتن ملاحظه هاي انساني از مقام هاي ايراني مي خواهد اكبر گنجي را بي درنگ آزاد كنند." چندی پيش هلن فلوتر، رئيس کميسيون حقوق بشر پارلمان اروپا طي نامه ای به نماينده شخصی رئيس سياست خارجی اتحاديه اروپا در زمينه حقوق بشر خواستار اقدام عاجل برای نجات جان گنجی و آزادی او شده بود. [
فراخوان گردهمايی] [
اطلاعيه اتحاديه اروپا] [
نامه هلن فلوتر] [
نامه حزب سبز بلژيک]
یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۴
سرانجام مسابقهی مقالهنویسی به همت علیرضا تمدن و حامیان این طرح، آغاز شد. دوستان نویسنده (چه وبلاگنویس چه وبلاگخوان) از زمان انتشار یادداشت اعلام مسابقه به مدت سه هفته فرصت دارند تا نوشتههای خود را با دو موضوعی كه اعلام شده از طریق سایت مسابقه ارسال كنند و منتظر اعلام نتایج و دریافت جوایز بمانند.
در این مورد چند نكته وجود دارد:
1- در این مسابقه از شركتكنندگان خواسته شده است كه "مقالات" خود را ارسال كنند. اما من بهشخصه تاكنون یادداشتی برای ارائهی شیوهی مقالهنویسی ندیدهام. بهعكس به تجربه دریافتهام میزان "مقاله" در وب زیاد نیست و بسیاری از نویسندگان "یادداشت" را با "مقاله" اشتباه میگیرند. به همین سبب میكوشم در این چند روز یادداشتی را به ساختار مقالهنویسی اختصاص دهم تا شركتكنندگان با ذوق و خلاقیت خویش و با الهام از ساختار كلی "مقالات تحلیلی" افكار خود را به روی كاغذ آورند.
2- از آنجا كه موضوع نخست مسابقه میتواند تبعات خاصی داشته باشد موضوع دومی پیشنهاد شده است كه همسنخی چندانی با موضوع نخست ندارد. قاعدتاً نوشتن نامه فُرم و قالبی جز مقاله دارد مگر آنكه این نامه دارای محتوایی تحلیلی از یك موضوع سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی باشد كه خطاب به یك فرد (شناخته شده یا ناشناس و تخیلی) نوشته میشود. تنها در این صورت است كه میتوان نوشتهها را از لحاظ "سبك مقالهنویسی" همتراز دانست. وگرنه سبكهای دیگری نیز برای مقالهنویسی وجود دارد كه با توجه به موضوع نخست چندان جای طرح ندارند.
3- وقتی دیدم علیرضا تمدن نام مرا جزو داوران آورده و به وبلاگ اصلی و فیلتر شدهی من لینك داده كه دو هفتهای است به آدرسی شخصی و البته به دور از گزند فیلتر منتقل شده، مطمئن شدم علیرضا مدتی است كه به این طرفها سری نزده است!
دوشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۴
7
« پیام ایرانیـان » در آدرس جدید
لابد تا حالا دوستان عزیز و همراه مطلع شدهاند كه یادداشتهای وبلاگ پیام ایرانیان در
آدرس جدید پی گرفته میشود.
وبلاگ
پیام ایرانیان در 4 بهمن ماه 83 فیلتر شد. بدنبال آن انتشار یادداشتها را در دو وبلاگ (وبلاگ اصلی و فیلتر شده و نیز یك
وبلاگ آینه) دنبال كردم. حال كه چندین ماه از آغاز فیلترینگ وبلاگ بدلیل حقیقتگویی و روشنگری میگذرد، كل یادداشتها را به آدرس جدید و شخصی منتقل كردم تا دوستان داخل كشور نیز بتوانند با سهولت به تمامی آرشیو نوشتههای 2 سال گذشته دسترسی داشته باشند. به هر حال دوران بهرهگیری از فضای رایگان سرآمد و به آدرس «بُرجیان دات نت» نقل مكان كردیم. امیدوارم این تغییر زمینهساز رشد این قلم گردد.
بُرجیان دات نت
http://borjian.net/
تبريكی، توبيخی، تنبیهی!
یکشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۴
چند وقتی بود كه میخواستم از برخی دوستان خود تشكر كنم. همان دوستانی كه از روی لطف و محبت، لینك برخی یادداشتهای این وبلاگ را در
خبرگزاری وبلاگشهر قرار میدهند تا سایر جستجوگران عرصهی وب نیز در بحث و نقد دیدگاههای این قلم سهیم شوند.
سپاس فراوان از دوستان عزیز خبرگزاری وبلاگشهر به ویژه: جناب
مجید زهری، جناب
حسن درویش پور، جناب
فرهنگ و جناب
صادق دالوندی.
در برابر لطف شما جز تشكر هیچ واژهای برای تقدیر و سپاس ندارم. هر گاه كه یادداشتهای پُرمغز شما را دیدم و بدو بدو به خبرچین رفتم تا لینك آن را در پیش چشم همگان قرار دهم، دیدم دوست دیگری پیشدستی كرده و پیش از من به یادداشت یا مقالهی مورد نظر لینك داده است. بهناچار جز شرمندگی و اظهار سپاس برایم هیچ باقی نماند. این را گفتم تا دوستان كمكاری مرا به حساب تكبر و غرور این قلم و بجا نیاوردن رسم دوستی ننهند.
شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۴
در اجابت دعوتم برای پاسخ به
پرسشی كه طرح كرده بودم چنان استقبال شورانگیزی به راه افتاد كه مرا حیران و مبهوت، در شگفت از این همه علاقهی خوانندگان به تأمل واداشت!!!
آری، جز
علی عزیز كه چون خود من از درویشان قلمبدست بیهیاهوی وبلاگستان است هیچ واكنشی برنخاست. باز هم دم این دوست نادیده و بامرام گرم كه قلمم را ضایع نكرد و زحمتم را بیاجر نگذاشت!
جمعه، تیر ۱۰، ۱۳۸۴
خانم "غزل امید" نویسندۀ كتاب "
زندگی در جهنم" امشب در صدای آمریكا در یك میزگرد شركت كرده بود تا در مورد كتابش توضیح دهد. او در این كتاب به شرح زندگی پرماجرای خود در ایران و حوادث پیشآمده از جمله ماجرای ربودنش و نیز به زندان افتادنش پرداخته است. او كه ایران را زندان زنان میدیده از كشور خارج میشود اما در كانادا هم در زندان كوچكی كه تعصب برادرانش ساخته گرفتار میشود. حاصل این سرنوشت خودكشی او و نجاتش به دست یك پلیس زن در كانادا است كه پس از شنیدن آنچه بر او گذشته، او را به نوشتن سرگذشتش و عبرت سایرین تشویق میكند.
كل كتاب در عرض یكماه نوشته شده است. منتها سه روز از این یكماه به نوشتن یك فصل بسیار كوچك اختصاص داشته است. میدانید موضوع آن فصل چه بوده؟ تجاوز برادر نویسنده به او در سنین كودكی و درخواست مجدد انجام این عمل وقتی او 25 ساله بوده و 10 سالی از آن ماجرای نخستین میگذشته است. ...
فكر نمیكنم به توضیح دیگری نیاز باشد.
به قلم مهدی جامی (سیبستان):
● آرایش جدید مهرههای كلیدی پس از یكدست شدن حاكمیت و تبعات آن [
لینك]
جناب مهدی جامی در دو یادداشت (
اولی و
دومی) نیز به نقد روند برگزاری انتخابات ریاست جمهوری پرداخته است. از آن گذشته در یادداشتی خواندنی با زاویه دیدی جدید به نقد اخلاق شكست زیر عنوان "
دموكراسی ایرانی، تقلب و درویشی" نشسته است.
پینوشت:
من واقعاً مات و مبهوت میمانم وقتی تقریباً هر روز با مقالات و یادداشتهایی تازه آن هم با این حجم و اندازه از جناب مهدی جامی مواجه میشوم. در حیرت ماندهام كه چگونه وقت و زمان ایشان اجازه میدهد كه اینگونه قلم بزند. شاید این هم از تبعات یكی بودم "شغل" و "عشق" و "دغدغه" انسان است!
صفحه نخست پیام ایرانیـان