--->

روزنوشت‌ها    
صفحه نخست | پست الکترونیک | گوگل‌خوان نیم‌نگاه

بايگانی ماهانه
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
مارس 2007
آوریل 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
دسامبر 2009
ژانویهٔ 2010
فوریهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
سپتامبر 2010
فوریهٔ 2011
مارس 2011
دسامبر 2022

سه‌شنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۸
7 نجوایی پس از چندی سکوت

شتاب حوادث در ایران امروز آنچنان زیاد است که فقط کافی است چند روزی سکوت کرده باشی تا اظهار نظرت درباره‌ی حادثه‌ای که تنها اندکی از وقوعش می‌گذرد، کهنه و بیات به نظر آید. به‌ویژه که این سکوت به علت مسدود کردن تمامی نام‌های کاربری گوگل (از جی‌میل و گوگل‌ریدر بگیرید تا بلاگر که پیام ایرانیان و نیم‌نگاه به‌وسیله‌ی آن به‌روز می‌شود) اتفاق افتاده باشد.
هنوز در سوگ آیت الله منتظری عزادار بودیم و در این اندیشه که چطور در این فاصله‌ی زمانی، قدر و قیمت او را نشناختیم و ژرفای سخنان و بلندای بزرگواری و گذشت او را درنیافتیم و در این تأمل که او کجا راه درستی در پیش گرفت و کجا به خطا رفت که عاشورای 88 از راه رسید؛ با تمام حوادثی که ریز و درشت‌اش در تمامی سایت‌ها پژواکی درخور یافته است. اصل حرف من درباره‌ی این عاشورا سه نوشته‌ی اول است؛ نوشته‌ی چهارم هم پاسخی است به نوشته‌ی پنجم:

1- جنبش سبز به كجا مى خواهد برود؟ (تأملاتى پيرامون استراتژى و تاكتيك ها)؛ مقاله‌ای به قلم اکبر گنجی (+)

2- خشونت خواست حکومت است، مردم خویشتندار باشند؛ مصاحبه‌ای با عزت الله سحابی (+)

3- دلهره دارم؛ نوشته‌ای به قلم مسعود بهنود (+)

4- گاندی خود باشیم؛ روی شیروانی داغ (+)

5- به کجا چنین شتابان؛ تلخ مثل عسل (+)

راستی!
وبلاگ‌نویسان عزیز لطفاً جملگی کرکره‌ی دکان عزیزتان را پایین بکشید و بروید پی کار و زندگی‌تان که از این به بعد هر گونه استفاده از اینترنت مصداق ارتکاب جرم است! می‌گویید نه، پس بخوانید:
اگر کسی لینک سایت هایی را که دارای "محتوی مجرمانه" هستند یا در آنها نشانی های اینترنتی سایت های مسدود شده و نشریات توقیف شده آمده را منتشر کند و آنها در اختیار دیگران بگذارد، مجرم است.
اگر کسی "فیلترشکن" انتشار دهد یا به افراد دیگر از طریق اینترنت آموزش دهد که چگونه می توان از فیلترینگ عبور کرد، مجرم است و این کار مصداق جرم به حساب می آید. (+)

پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۸
7 سایت خودنویس
نمی‌دانم تا حالا از راه افتادن سایت خودنویس باخبر شده‌اید یا خیر؛ اما به هر حال بد نیست به "مصاحبه‌ی شبکه‌ی چهار انگليس با یک عضو سابق بسيج" در این سایت نگاهی بیاندازید.
راستی! چطور می‌شود از حقیقی بودن چنین مصاحبه‌هایی مطمئن شد؟ چه کسی واقعی بودن مصاحبه‌هایی از این دست را تضمین می‌کند؟ اعتبار شکبه‌ی منتشر کننده‌ی این مصاحبه؟ واقعا فکر می‌کنید همین که در عنوان فیلم نوشته شود: "شبکه‌ی چهار انگلیس"، برای اعتبار بخشیدن به چنین فیلمی کافی است؟ یعنی واقعا می‌تواند اطمینان مخاطب ایرانی را جلب کند و تأثیر بگذارد؟ دلیل سؤالم البته واضح است. قاعدتاً چنین فیلمی قرار است در درجه‌ی اول بر مخاطبی که مخالف جنبش سبز است تأثیر بگذارد وگرنه تکلیف مدافعان جنبش سبز که روشن است و نیازی به دیدن چنین فیلم‌هایی ندارند.

افزونه:
از تعویض صندوق‌های رای تا تجاوز در کانتکس (+)

سه‌شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۸
7 عجب ...!
عـــــجـــــب ...!

شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۸
7 اکرم زینالی، مادر سعید زینالی پس از ده سال سخن می گوید
اكرم زینالی، مادر سعید زینالی یكی از مادرانی است كه از ده سال پیش هیچ خبری از فرزندش ندارد. مادر سعید هنوز در پی خبری از اوست. دوستان لینك نوشته این مادر را در وبلاگ مادران عزادار فرستاده‌اند "برای پی‌گیری و اطلاع‌رسانی":

پسرم ، سعید زینالی متولد 1356 ترم آخر رشته کامپیوتر بود. صبح روز 23 تیرماه 1378 دوست و همکلاسی‌اش شهرام چراغی زنجانی زنگ در منزل ما را زد و سعید را خواست، ماموران امنیتی با شهرام بودند، شهرام دستگیر شده بود، آن‌ها سعید و شهرام را با خود بردند و امروز بیش از ده سال و نیم است که من و همسرم آواره و سرگردان به تمام نهادهایی که باید پاسخگو باشند مراجعه کرده‌ایم ولی هیچ‌کس پاسخ‌گو نیست و من هیچ خبری از او ندارم. حتی یک تلفن، یک ملاقات، یک نامه ...هیچ.
فقط شنیدم احمد باطبی گفته صدای سعید را هنگام بازجویی شناخته و اسم سعید در لیست دانشجویان دستگیر شده دانشگاه تهران بود. فقط همین! [...] در تمام این مدت ده سال و نیم به همه جا مراجعه کرده‌ام؛ از بیت رهبری گرفته تا وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، نیروی انتظامی، دادگاه انقلاب، وزارت کشور، مجلس، قوه قضائیه، دادستانی و انجمن‌های مختلف، حتی به نماینده سازمان ملل در تهران ولی هیچ‌کس تا کنون به داد من نرسیده که حداقل بگوید پسرم زنده است یا نه!
آیا من مادر حق ندارم بدانم فرزندم کجاست؟ چقدر طاقت بیاورم! دیگر صبرم لبریز شده، هر بلایی سر پسر من آورده‌اید حداقل بگویید مزارش کجاست؟ [...]

متن كامل را اینجا بخوانید.

چهارشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۸
7 پدر دوست وبلاگ‌نویس‌مان، شبنم فکر، درگذشت
دنیای بی پدر، دنیای خشن‌تری است. دنیایی است كه دندان‌های تیزش را كمی بیشتر نمایش می‌دهد، دنیایی است كه پنجه‌های تیزش كمی بلندترند، وقتی روی زمینش راه می‌روی، خارهایش متراكم‌ترند .... دنیایی كه وقتی ازت بپرسند احوال پدر چطور است، نمی‌گویی خوب است و سلام می‌رساند، لرزش صدایت را كنترل می‌كنی، گلو را صاف می‌كنی، و بدون اینكه فرصت فهمیدنش را پیدا كرده باشی، بی‌اختیار می‌گویی پدرم فوت كرده است ....

این‌ها جملاتی است که دوست وبلاگ‌نویس‌مان، شبنم فکر، در گوگل‌خوان نوشته است. پدر شبنم چند روزی است از دنیا رفته و او سخت غمگین و دل‌آزرده است.
برای شبنم نوشتم:
من 28 سال است این بغض را در گلو دارم. 28 سال پیش پدرم در ایام نوروز فوت کرد. در خواب. آرام و بی‌صدا و بی‌درد. خوابید و در خواب سکته کرد و دیگر بیدار نشد. صبح پیکرش را که به بیمارستان رساندیم دکتر گفت چند ساعتی است که فوت کرده است. پیکرش سرد شده بود. پدرم وقتی مرد تنها 29 سال داشت. من حالا روزهای آخر 31 سالگی را می‌گذرانم. حالا دو سال از پدرم بزرگ‌ترم و این سرنوشت همه فرزندانی است که پدرشان فوت کرده است. آنها زودتر از آنچه گمان می‌کنند از پدرشان پیشی می‌گیرد و حس دوگانه‌ای نسبت به پدر پیدا می‌کنند: پدر در مقام پدر و پدر در مقام پسر.

جمعه، آذر ۱۳، ۱۳۸۸
7 کرم نما و فرود آ؛ ولی آیا خانه خانه توست؟
به یُمن حضور محمود احمدی‌نژاد رئیس دولت دهم در شهر اصفهان و استقبال اصفهانی‌ها، موفق شدیم بار دیگر تصاویر حضور پیشین او در میدان نقش جهان اصفهان را از تلویزیون تماشا کنیم! نکته‌ی بانمک ماجرا این بود که دوستان فراموش کرده بودند دست‌کم در انتخاب تصاویر برای مونتاژ، دقت به خرج دهند!
آخر دوستان عزیز و باذوق و سلیقه! چه کسی باور می‌کند که مردم در سرمای اصفهان و هوای مرطوب و نیمه‌بارانی آن با پیراهن آستین‌کوتاه به استقبال احمدی‌نژاد آمده‌اند که شما مرتب تصاویر اصفهانی‌های عزیز را در این لباس و قیافه از سیما پخش می‌کنید!

پی‌نوشت:
در زمان حضور سید محمد خاتمی در روز 20 خرداد 1388 در میدان نقش جهان، من همان‌جا حضور داشتم. میدان با جمعیت متراکم و درهم‌فشرده کاملا پر شده بود. نه تنها میدان که خیابان‌های اطراف میدان (سپه، پشت مطبخ و حافظ) نیز مملو از جمعیت بود و تا یکی دو ساعت بعد از آن هم ترافیک بسیار سنگینی در تمامی خیابان‌های اطراف میدان وجود داشت؛ طوری که ما برای چندین ساعت در پارکی در همان نزدیکی نشستیم تا کمی خیابان‌ها خلوت شود. میدان نقش جهان وقتی پر از جمعیت باشد حدود 110 هزار نفر گنجایش دارد. حالا جمعیت حاضر در مراسم خاتمی را مقایسه کنید با جمعیت حاضر در مراسم احمدی‌نژاد؛ در مراسم احمدی‌نژاد حداکثر نصف میدان نقش جهان پر شده بود. تازه دولتیان ترفند جدیدی هم به‌کار برده بودند. تریبون احمدی‌نژاد را نزدیک دروازه‌ی سنگی چوگان (ده‌ها متر جلوتر از جایگاه همیشگی سخنرانان) قرار داده بودند تا فضای پشت سر احمدی‌نژاد خالی بماند و ظرفیت کلی میدان، کمتر به نظر آید! اما با این حال .... تصاویر به اندازه‌ی کافی گویاست.

صفحه نخست پیام ایرانیـان