در این یكی دو هفته آنچنان فشار سنگین كارهای شركت و فعالیتهای جنبی، توان جسمی و قدرت ذهنیام را درهم كوفته بود كه نتوانستم جملهای را حتی از روی بیمیلی و به صورت روزانه بنویسم. نتیجه آن شد كه وبلاگ برای 12 روز بهروز نشد. راستش خوشحال بودم كه كسی به این وضعیت اعتراض نمیكند كه ناگاه
حسن درویشپور عزیز،
آرش كمانگیر گرامی و
سركار میترا خانم لب به شكوه و شكایت گشودند و به نگارنده خُرده گرفتند كه تا كی باید مطلبی كهنه را بر این صفحه نظارهگر باشیم؟!
صادقانه بگویم با خواندن این 3 كامنت عرق شرم و خجالت بر پیشانیام نشست از این همه لطف و محبتی كه اطرفیان نسبت به نویسندۀ كمبضاعتی چون نگارنده دارند. با خود اندیشیدم اگر روزی قرار باشد این صفحه را برای همیشه تنها رها كنم و به راهی دیگر بروم پاسخ این مستمعانی كه صاحبسخن را بر سر ذوق میآورند چه باید بدهم؟! البته هرگز چنین مباد!
نه شما را به خدا عجیب نیست؟ برای من كه هم عجیب است و هم خندهدار! آخر چطور یك سایت خبری تا بدین حد غیرحرفهای و مضحك است كه
لینك مطلب اختصاصیاش طولی برابر مونیتور دارد تازه آنهم با این همه حروف بیربط؟! بهواقع دست مریزاد! شما «
آخر لینك» هستید!!!