چهارشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۴
7
سخنرانی مصطفی ملكیان در اصفهان
«... من نه دلنگران سنّتام، نه دلنگران تجدّد، نه دلنگران تمدّن، نه دلنگران فرهنگ و نه دلنگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دلنگران انسانهای گوشت خون داریام که میآیند، رنج میبرند و میروند. سعی کنیم که اولاً: انسانها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هر چه بیشتری دست یابند، ثانیاً هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاً هرچه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقّق این سه هدف از هر چه سودمند میتواند بود بهرهمند گردند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر»؛
مصطفی ملکیانسخنرانی اندیشمند برجسته،
مصطفی ملكیان در اصفهان
موضوع بحث: بحران معنا (ادامهی بحث سال گذشته)
میزبان:
كانون توتم اندیشهزمان: پنجشنبه 10 شهریورماه، ساعت 17:30
مكان: خیابان میر-جنب پل شیخ صدوق-سالن اجتماعات بنیاد فرهنگی امام صادق
دوشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۴
ف.م.سخن عزیز!
كسی منكر نقش
حسین درخشان در رواج وبلاگنویسی فارسی نیست اما در كنار این واقعیت باید چند نكته را نیز پیش چشم داشت:
1- نقش حسین درخشان منحصر به انتشار یك راهنمای ساخت وبلاگ بود و نه بیشتر. این راهنما نیز تنها برای علاقمندان وبلاگنویسی در یك مقطع زمانی محدود، مفید بود. فراموش نكنیم نقش او در برابر تأثیر فردی كه امكان تبدیل زبان فارسی به كدهای یونیكد را فراهم كرد ناچیز است. چندی پس از این ابتكار، با سازگار شدن سیستم سایت
بلاگر با یونیكد عملاً این راهنما نیز كارایی خود را از دست داد و هر فردی به راحتی قادر شد در كمترین زمان ممكن وبلاگی برای خود ثبت كند. شاهد این ادعا مقایسهی آمار تعداد وبلاگهاییست كه پس از انتشار راهنمای حسین درخشان متولد شدند (60 وبلاگ) با تعداد وبلاگهاییست كه پس از شروع به كار
پرشینبلاگ پا به عرصهی وجود نهادند. در واقع رواج وبلاگنویسی از نظر فنی، پس از سازگاری بلاگر با یونیكد و پشتیبانی از زبان فارسی و بهویژه پس از تأسیس سایت پرشینبلاگ اتفاق افتاد.
2- به نظر من رواج وبلاگنویسی بسیار بیش از آنكه مرهون این شخص یا آن شخص باشد زاییدهی ذهن خلاق و اندیشهی زاینده و قلم توانای اندیشهورزان ایرانیست. بسیاری از وبلاگها متولد شدند و چند صباحی بعد نویسنده با این بهانه كه دیگر حرفی برای گفتن ندارد بدرود گفت اما بسیاری دیگر ماندند و علت چیزی نیست جز آنكه این گروه همچنان سخنی برای گفتن و كلامی برای نوشتن دارند. در این میان نقشآفرینی نویسندگانی كه با وجود پروندهسازیهای متعدد همچنان به راه خود وفادار ماندند كم نیست.
3- حسین درخشان اگر به حلقهی رابطی میان فارسیزبانان و انگلیسیزبانان تبدیل شده نه از سر لطف به جامعهی وبنگاران ایرانی كه برای تحقق اهداف خود اوست. خوابگرد در این زمینه
نكات نغز و ظریفی آورده بود. مطرح ساختن مباحث جنجالی هم بیشتر به درد مطرح شدن نویسندهی مطلب میخورد تا رواج یك امكان نوشتاری مثل "وبلاگ".
4- من حسین درخشان را
نقد كردم. نقد من اما نه بر واكنش حسین درخشان در ماجراهای اخیر كه انتقادی از یك بیاخلاقی زشت (سرقت مطلب تولیدی دیگران) بود. اما بهظاهر برخی یكسره از محتوا و هدف این نقد دور شده و بنده را نیز همردیف دیگر مدعیان این جدال تازه نشاندند. به هر رو، گفتنیها را گفتم. حال خود قضاوت كنید كه چه كس از جادهی اعتدال و انصاف و اخلاق بیرون است.
[گفتنیهای شما؟]
یکشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۴
جستجوی پارهای كلمات در سایتهای ویژهی این كار، كاربران اینترنتی را به برخی سایتها و وبلاگها میكشاند. این كلمات در هر برههی زمانی نشانگر بخشی از دغدغهها و درگیریهای ذهنی جامعهی كاربران اینترنتیست. برای نمونه، در واپسین روزهای تابستان سال گذشته كه نام مهندس موسوی برای نامزدی انتخابات بر سر زبانها بود هر روز چند نفری در جستجوی نام او، گذرشان به این وبلاگ میافتاد. در دوران مطرح شدن هاشمی، 18 تیر، نوروز، احمدینژاد نیز به همچنین.
در این چند وقت، روزانه چندین كاربر در جستجوی نام "سعید امامی" سر از این وبلاگ درمیآورند! اینكه كدامین نشانهها تداعیگر نام او در ذهن كاربران اینترنتیست كه حاضر میشوند بخشی از وقت خود را در جستجوی ردپاهای او تلف كنند حكایت غریبیست كه .... لطفاً باقی كلام را نانوشته بخوانید! گفتم اشارتی و مكرر نمیكنم!
شنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۴
7
بخش دوم گفتگو با مجید زهری
امر به معروف و نهی از منکر و نشاندن خود در جايگاه "معلم اخلاق" ديگران تنها يک آموزهی مذهبی نيست، بلکه سنتیست کاملاً رايج در جوامع توسعه نيافته. در اين جوامع، از آنجایی که فرديت افراد و مرزهای آن آنطور که شايسته است تعریف نشده و جا نیافتاده و کلاً مرز حریم خصوصی و عمومی مغشوش است، افراد مانعی برای ورود (بخوان تجاوز) به حريم خصوصی ديگری نمیبينند و اين عمل را نکوهيده و خطا نمیدانند. نه تنها اين عمل را نکوهيده نمیدانند، بلکه از جهاتی خيلی هم کار مفيد و ضروریییی میدانند و توجیهشان هم این است که بايد با "ابتذال" و "انحراف" جامعه مبارزه کرد.
[
متن كامل]
جمعه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۴
7
به بخش "جستجو در وبلاگ" بها دهیم
بخش "جستجو در وبلاگ" از لازمترین بخشهای یك وبلاگ است، به ویژه وقتی حجم مطالب بالا میرود و با گذشت زمان حتی نویسندهی وبلاگ نیز قادر به یادآوری زمان انتشار یادداشت مورد جستجو نیست چه رسد به مخاطبی كه به دنبال موضوع یا كلمهای خاص، به وبلاگ یادشده سركی بكشد و ناچار شود تمام بایگانی ماهانهی وبلاگ را زیر و رو كند.
سرویس
بلاگاسپات بوسیلهی نوار ابزاری كه در بالای بسیاری از وبلاگها نمایش داده میشود خدمات جستجو در كل مطالب وبلاگ را ارائه میدهد. اگر علاقهای به دیدن این نوار ابزار ندارید میتوانید این نوار ابزار را حذف كنید و از كدهای تجزیهشدهی آن استفاده كنید. برای این كار به این
وبلاگ بروید و از قالب آن، بخش جستجو را كپی كنید و به جای آدرس آن وبلاگ، آدرس خودتان را جایگزین كنید. حالا شما صاحب یك سرویس جستجوگر در وبلاگتان هستید بیآنكه ناچار باشید نوار ابزاری را بر بالای وبلاگتان تحمل كنید.
اگر از سرویس دیگری برای نگارش وبلاگ استفاده میكنید یا سایت شخصی شما بوسیلهی نرمافزارهایی جز "ام.تی" یا "اسپرایدر" پشتیبانی میشود میتوانید به این
روش در سایت گوگل ثبتنام كنید و از امكان جستجو در كل وبلاگتان بهرهمند شوید. تنها مشكل این روش شكل سرویس جستجو در قالب است. تا آنجا كه من دیدهام تقریباً تمامی سایتها و وبلاگهایی كه از این سرویس استفاده میكنند لوگوی گوگل بهاضافهی دو امكان انتخابِ "جستجو در سایت" یا "جستجو در اینترنت" را در وبلاگ خود همزمان آوردهاند.
من با اینكه از این سرویس برای جستجو در وبلاگ استفاده میكنم اما با صرف كمی وقت، شكل و شمایل بخش جستجو را كمی متفاوتتر درآوردم كه فكر میكنم با توجه به قالب این وبلاگ جذابیت بیشتری دارد. اگر مایل هستید شما هم میتوانید از قالب
همین وبلاگ، بخش جستجو را كپی كنید بیآنكه ناچار باشید لوگوی گوگل و سایر حواشی را نیز بدان اضافه كنید. فراموش نكنید به جای كدهای خاص این وبلاگ، از كدهایی كه گوگل در هنگام ثبتنام به شما ارائه میكند استفاده كنید.
پنجشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۴
7
گر تو نمیپسندی، تغییر دِه قضا را
بر خلاف دوستان عزیزم
ف.م.سخن و
ناصر خالدیان كه معتقدند در جو ناسالمی كه بر بخشهایی از وبلاگستان حاكم است باید به گوشهای خزید و برای خود نوشت من بر این اعتقادم كه اتفاقاً چون ناگزیریم كه در چنین فضایی تنفس كنیم باید یك تنه اما محكم در میانهی میدان بایستیم و با قلم صبور و متین خود كژیها و ناراستیها را نقد كنیم، نه آنكه به كنج عزلت فرار كنیم و قرار و آرامش زیستن زیر سقفی دیگر را به زندگی در كنار چنین جماعتی ترجیح دهیم.
اگر ما امروز عزم نقد و اصلاح نداشته باشیم كدامین نیرو میتواند برای ما فرهنگ دموكراسی و زندگی مسالمتآمیز و همزیستی محترمانه را به ارمغان آورد؟ كشورهای غربی مگر یك شبه به پیشرفتهای امروزی دست یافتهاند؟ سالهای سال متفكران و نخبگان و روشنفكران و منتقدان از جانگذشتهی این كشورها در فضایی بهغایت مسموم و متعفن فعالیت كردند تا آرام آرام ابرهای سیاه تعصب و واپسگرایی از آسمان فرهنگ و اندیشه كنار رفتند و نور خورشید به زمین آمادهی زایش تابیدن گرفت.
ما (یعنی وبنگاران به عنوان نمایندهی بخشی از این مردم) همچنان در الفبای ادبیات نقد و گفتگو لنگ میزنیم. هنوز تفاوت "نقد" و "نوازش" را نمیدانیم. حال اگر در این شرایط گوشهگیری را در پیش گیریم آیا واقعاً قدمی رو به جلو برداشتهایم؟ كمی صبور باشیم. گوهر آزادی و حقوق انسانی زیر لجنهای متعفن تعصب و بیاخلاقی پنهان است. تا این لجنها كنار زده نشود خبری از آن گوهر ماهنشان نخواهد بود.
سهشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۴
شانزدهم شهریور 1380 برابر با هفتم سپتامبر 2001
نخستین صفحهی وبلاگ فارسی بدست سلمان متولد شد. پارسا صائبی با
پیشنهاد بهنگام و بدیعی، وبنگاران را به بزرگداشت این روز به عنوان "روز تولد وبلاگ فارسی" فراخوانده است. پیشنهاد خلاقانهی او چند حُسن بزرگ دارد. نخست اینكه روزی را به عنوان نقطهی آغاز وبلاگ فارسی معرفی میكند كه هیچ پیشداوری ذهنی و پیشبینی عینی در پدید آمدن آن وجود نداشته است. اتفاقی بوده كه راهی را پیش پای همهی ما گشوده تا امروز همگی ساكنان این وبلاگشهر و همسایگان این دهكدهی شیشهای باشیم. دوم این حركت در ذات خود بیمركز و داوطلبانه و با حضور همه علاقمندان وبلاگ فارسیست و این حس همكاری و همآوایی را نباید دستكم گرفت. سوم این حركت ذات بیمركز و بیقیم وبلاگستان را بار دیگر عیان میسازد و با پیش كشیدن نام سلمان نشان میدهد نخستین وبلاگ فارسی نه توسط مدعیان پُرگو كه توسط یك ایرانی باذوق متولد شد، آری متولد شد و در كاربرد این كلمه اصرار دارم كه اگر به جای آن بنیانگذاری را بگذاریم باز یك مدعی دیگر آفریدهایم. آنهم مدعیای كه خود ادعایی ندارد!
پسنوشت:
وبنگاران عزیز در حال رد و بدل كردن ایمیلی هستند تا نظر همهی دوستان، برای بزرگداشت نیكوتر این روز جمعآوری شود. من خود سه پیشنهاد را مطرح كردم:
نخست: درج شمارندهای معكوس در وبلاگها از یك هفته مانده به روز تولد تا آن روز تا با نشان دادن تعداد روزهای باقیمانده بر ماندگاری و انگیزش و فراگیری این حركت افزوده شود.
دوم: تهیه لوگو یا توافق بر سر یك عبارت مورد قبول همگان تا در روز شانزده شهریور همگی آن را در سردر وبلاگهایمان حك كنیم.
سوم: تهیه یادداشتهایی با موضوع «وبلاگنویسی چه دستاوردهای مثبت و منفی برای من ِ وبنگار به همراه داشته است؟»
[پیشنهاد دیگری دارید؟]
دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۴
7
فیلترینگ بلاگرولینگ در یزد
ظاهراً پاقدم من برای وبلاگنویسان و وبلاگخوانان ساكن یزد چندان مبارك نبود. روز اول سفرم به یزد به كافینتی رفتم و سایت
بلاگرولینگ را در كمال صحت و سلامت یافتم اما روز دوم به یُمن توجه ویژه هدایتگران قوم، با جملهی "دسترسی شما به این سایت مقدور نیست" مواجه شدم. كاش دوستان اهل یزد به روش
دور زدن فیلتر بلاگرولینگ دسترسی پیدا كرده باشند تا در كار مطالعه و پیگیری مطالب اینترنتی دچار مشكل نشوند.
آن از روزگار جوانی كه در این شهر آتش سوزاندیم و شهری آرام را به كانون تلاطم تبدیل كردیم این هم از روزگار میانسالی! واقعاً كه حكایتیست رابطهی من و این شهر!
شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۴
همانگونه که میدانیم، هنوز بعضی از اهل قلم و سیاست ما، پدیدهی وبلاگ را آنگونه که لایق آن است جدی نگرفتهاند. یعنی این عدّه هنوز بر سر تعریف کلاسیک وبلاگ به عنوان "یک دفتر خاطرات"، گیر کردهاند و باورشان نمیشود که وبلاگ امروزین با این تعریف فرسنگها فاصله دارد. مثلاً یادم هست آقای داریوش آشوری، علناً وبلاگنویسی را
کسر شأن خود دانسته بود و شاید بسیاری نیز در دل او را تایید کرده بودند. امتناع و تنزدن اهل قدیم از پدیدههای نو، موضوع جدیدی نیست که بخواهد ما را متعجب کند و در واقع جدال ایندو، جدالیست فراخدامن به دارازای تاریخ. هرجا که پای نوآوری به میان آمده، از آن سمت "امتناع" سر و کلهاش پيدا شده و ناگزير مدّتی طول کشيده تا آن نوآوری پذيرفته شود. من هرچند اینگونه نگاه را میفهمم و ریشههای تاریخی-فرهنگی آن را میشناسم، اما گمان دارم که به خاطر حرکت تاريخ و موقعیت ويژهی جامعهی ما، رشد این پدیده چنین نگاه سنتییی را بهزودی به عقب خواهد زد، همانگونه که امروز به حد قابل توجهی چنين کرده است. رویآوردن اهل قلم در این روزها و غنیشدن بیش از پیش وبلاگشهر خود دلیلی بر این مدعاست. به همین خاطر، اهل قلم ما چه بخواهند و چه نه، در مقابل این پیشروی تکنولوژیکی تسلیم خواهند شد، زیرا خود را در معرض ازدستدادن مخاطب، از مد افتادن طرز بیان و فکر و کلاً عقبافتادن از روند پیشروی جامعه میبینند، پس چه بهتر که خود به آن تن دهند و ایجاب و دلایلش را بپذیرند.
[
متن كامل گفتگوی اسد علیمحمدی با مجید زُهری]
جمعه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۴
7
اولین نشانههای پیروزی الیگارشی نظامی بر الیگارشی روحانی
اولین پیامد قطعی پیروزی الیگارشی نظامی بر الیگارشی روحانی در پی پیروزی محمود احمدی نژاد، حذف روحانیون سنتی به ویژه موسسان نظام اسلامی و پیشقراولان روحانی انقلاب است. سخنان تردیدآمیز هاشمی رفسنجانی در نماز جمعهی هفتهی پیش در اعلام موضع حاکمیت حکایت از همین روند دارد. تا پیش از این همواره هاشمی به عنوان نماد و نمایندهی نظام جمهوری اسلامی، به موضعگیری میپرداخت اما هفتهی پیش با لحن تردیدآمیزی از ثبات موضع ایران در قبال پروندهی هستهای سخن گفت. حذف فرزندان او و مدیران هوادارش از بدنهی دولت را نیز باید در همین راستا ارزیابی کرد. دوران سیادت روحانیت سنتی به عنوان بزرگان و ریشسفیدان قوم به سر آمده است. امروز زمان حکومت فرزندان برومند شده و پروردهی نظام اسلامی است.
پنجشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۴
7
در کوچه پس کوچههای جوانی
در کافینتی در شهر یزد نشستهام، همانجا که سه سال از شیرینترینهای سالهای عمرم را سپری کردم. دانشگاه یزد که روزگاری عرصهی تاخت و تازهای ما بود، فضایی که صدای قهقههی خندههایمان در آن می پیچید، امروز در سکوت و خاموشی فرو رفته است. به هر جای شهر که سر میزنم رد پای گذشتهی به تاریخ پیوستهی خود و دوستانم را می بینم. یادگار من هنوز در دانشگاه این شهر نفس میکشد. انجمن دانشجویان پیرو خط امام (انجمن دانشجویان جمهوریخواه) هنوز به فعالیت خود ادامه میدهد. انجمنی که با خون دل تأسیساش کردیم و پروراندیمش.
این کیبورد هم پدر جد خدابیامرزم را جلو چشمم آورد تا این چند کلمه را تایپ کردم.
سهشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۴
7
پیشنماز كه غوز كنه پسنماز چلغوز كنه!
از قدیم گفتهاند: «پیشنماز كه غوز كنه پسنماز چلغوز كنه»؛ حكایت برخی روشنفكران و نخبگان ایرانی هم، وصف حال همین مثل است. چنان بعضی مسائل پیچیدهی و در هم تنیده را با چند فرض ناقص و ناروا، ساده میكنند و از درون آن پاسخی به روشنی بیسوادی و بیخردی خود بیرون میكشند كه انسان متعجب و انگشت به دهان میماند. حكایت مردمی كه چنین نخبگان و طلایهدارانی دارند جز وضعیت امروز نمیتواند باشد. نخبگان و روشنفكرانی كه یا اسیر پیشداوریهای پوسیده و متروكشدهاند یا در زنجیر تعصبهای ایدئولوژیك و فرقهای و قومی و سیاسی گرفتارند یا در دنیای اوهام و اساطیر قدم میزنند و یا همچنان به دنبال قدیسسازی و قهرمانپروریهای كهنهشدهاند.
[غیر از این است؟]
دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۴
7
از گوشه و كنار وبلاگستان
اگر چون من وقتی برای تلف كردن و حس حماقتآمیزی برای كنجكاوی دارید میتوانید
مقالهی طولانی محمد قوچانی را در یادنامهی مشروطیت روزنامهی شرق بخوانید اما اگر برای وقت و زمان خود ارزش قائلاید به خواندن همان خلاصهی مقاله اكتفا كنید كه باقی همه قلمفرسایی و تكرار گفتههای پیشین او است. اگر باور ندارید میتوانید نیمنگاهی به مقالهی "انقلاب و ضدانقلاب" در كتاب نازیآبادیهای محمد قوچانی بیاندازید و با چشم خود صدق سخنم را دریابید!
*****گویا فیلترینگ
بلاگرولینگ در اصفهان نیز برچیده شده است. نمیدانم باید تبریك بگویم یا نه! بهظاهر لطفی در حق ما شده است كه وظیفهی مدیران بخش اینترنت كشور است. به هر رو به احترام
سعید حاتمی كه راه دور زدن بلاگرولینگ را ارائه كرد چندی از همین سرویس استفاده میكنم تا مسبب آشنایی بیشتر دوستان داخل كشور با این میانبُر سهل و ساده شده باشم.
*****جلسات هفتگی سهشنبهها كه در محل جبهه مشاركت منطقهی اصفهان برگزار میشود فردا به موضوع "خاتمی در ترازوی نقد" اختصاص یافته است. از آنجا كه بهترین زمان برای قضاوت دربارهی كارنامهی خاتمی را اكنون میدانم از دوستان همراه دعوت میكنم در این جلسهی آزاد شركت جویند. كسانی كه قصد ارائهی مطلب دارند در مجموع عملكرد خاتمی را منفی ارزیابی میكنند تا ببینیم موافقی پیدا میشود یا نه!
آدرس جبهه مشاركت اصفهان: خیابان شمسآبادی، روبروی آموزشگاه امید، بنبست انصاری، دفتر جبهه مشاركت ایران اسلامی، طبقهی زیرین ساختمان؛ شركت برای همگان آزاد است.
ساعت جلسه: 6 تا 8 بعد از ظهر فردا سهشنبه 25 مرداد.
پینوشت:
بنده عضو هیچ حزب و گروهی نیستم و از این بابت نه به خود میبالم و نه اگر روزی عضو گروهی شوم آن را افتخاری خواهم دانست. شرح این موضوع باشد برای وقتی دیگر.
یکشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۴
"خیام" شاعر شوریدهحالیست كه در سلك بزرگان كمگو و گزیدهگوی ایرانی جای دارد. به هنگام خستگی از كنكاش در مسائل علمی، جان تبزدهی خود را در خُنكای شعر و اندیشهی چموش و پرسشگرش، آرامش میبخشید. تعداد رباعیاتی كه منسوب به اوست چندان زیاد نیست. زبان همهی آنها، ساده و صریح و بیپیرایه اما همراه با نیش و طعنه و كنایه است:
«گویند بهشت و حور و كوثر باشد
جوی می و شیر و شهد و شكر باشد
یك جام بده ز باده هان ای ساقی
نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد»
یا در جایی دگر میسُراید:
«گویند كه فردوس برین خواهد بود
آنجا می ناب و حور عین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باك
چون عاقبت كار چنین خواهد بود»
جمعه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۴
7
نه، ببین، منظورم این بود كه ...
هیچ دقت كردهاید چقدر این عبارت را در گفتگوهای روزانه، در تاكسی، در محیط كار، در خانه، حتی در نوشتهها و گفتگوهای اینترنتی (چت) بكار میبریم؟! معنای این همه تكرار جز این نیست كه ما از بیان منظور واقعی خود ناتوانیم. در هنگام سخن گفتن و ردیف كردن كلمات و ساختن جملات، انگار دست و دلمان میلرزد و دستآخر چیزی را بلغور میكنیم كه هر كس از ظن خود، تفسیری برای آن میتراشد!
ممكن است طبق سنت معمول رودربایستی ایرانی، از گفتن صریح آنچه در دل و ذهن داریم پرهیز كنیم. یا ممكن است دوپهلوگویی را به عنوان راه فرار و توجیه برای هرگونه برداشت ناصواب و دردسرساز بعدی، بهعمد بكار گیریم. یا همچنان كه سنت هزاران سالهی این سرزمین است، سنگینی وزنهی استبداد ما را ناچار كند سخن خود را در لعاب و زرورق بپیچیم و به مخاطب تحویل دهیم و از عقوبت فاشگویی بگریزیم.
هر علتی در میان باشد نتیجهی چنین رویهای، نبود زبان مشترك و عبارتهای هممعنی برای دو طرف گفتگوست كه این وضعیت چه بهعمد و چه ناخودآگاه بوجود آید، به دوری هر چه بیشتر افراد جامعه و اندیشههای آنان منتهی میشود. ناگفته پیداست كه چنین رویكردی، با یكی از پایههای بنیانی تجدد یعنی بیان صریح و شفاف و روشن افكار و نقد آنها در تضاد است خاصه آنكه این دوپهلوگویی تاریخی با پیچیدهگویی عمدی اجباری هم عجین شود كه حاصلش معجون بیبو و خاصیتیست كه نه نشانی از سنت دارد و نه از تجدد.
پینوشت:
وبلاگ پیام ایرانیان
هر روز بهروز میشود: یا بخش اصلی وبلاگ "
پیام ایرانیان" یا این پنجره كوچك نُقلی كه "نیم نگاه" نام دارد. میكوشم هر روز نكتهای، یادداشتی، نقدی یا لینكی را در این خانه اضافه كنم تا كاربری كه به این آدرس مراجعه میكند هر روز با مطلبی خواندنی و تازه روبرو شود. ساعات روزآمد كردن بیشتر در دو ساعت پایانی روز است كه جسم خستهام اندكی از توان خود را بازیافته است.
بایگانی بخش نیمنگاه در ماههای اخیر (مثلاً
ماه جاری یا
ماه پیشین) خود گویای فعالتر شدن این بخش است. تاریخ مقالات بخش اصلی وبلاگ هم نشان از روزآمد بود "
پیام ایرانیان" دارد.
پنجشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۴
"... ما نمیدانیم متصدیان امور چه فکر میکنند و در نظر دارند این مملکت را به کجا بکشانند؟ آیا در این مملکت مردم حق هیچگونه اظهار نظر در سرنوشت خود باید نداشته باشند؟ خفقان، محدودیت، سانسور و تفتیش عقاید از یک طرف، شکست اقتصادیات و تصاعد هزینه کمرشکن زندگی از طرف دیگر ملت را از پای درآورده و اگر کسی از وضع موجود اظهار نارضایتی کند، سیاهچال زندان و سپس حکم دادستانی ارتش زندگی تیره او را تیره تر مینماید... آخر در کدام کشور در کدام گوشه ی جهان تا این حد فشار، اختناق، حبس، زجر، شکنجه، ترور افکار بر مردم حکومت میکند؟
در جهان امروز کجا معمول است عدهای مطلقالعنان حاکم مطلق بر جان و مال و ناموس مردم باشند، و کسی حق فریاد نداشته باشد؟
آیا این قسم حکومت در بین ملل نیم وحشی آن هم در دوران حکومت فردی، از پستترین انواع حکومتها شمرده نمیشده است؟"
[
متن كامل]
تعجب نكنید! اين نامه را گنجی ننوشته است! نامهای است كه تنی چند از بزرگان نظام در روزگار جوانی و دوری از قدرت، خطاب به نخستوزیر وقت نوشتهاند. عبرتی برای عبرتگیرندگان!
چهارشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۴
7
درنگهایی بر مانایی و میرایی اسطوره
"اهورا اشون" نویسندهی وبلاگ "
حوا و آدم" كاسب اهل تجارتی است كه نیمی از وقت خود را به پژوهش در عرصهی اسطورهها اختصاص میدهد و بیشتر در این زمینه قلم میزند. آدرس وبلاگ او نیز گویای گرایش كلی نویسندهی آن است. بحثی كه او اكنون در دست گرفته "درنگهایی بر مانایی و میرایی اسطوره" است كه تا كنون پنج شماره از آن منتشر شده است. این بحث نكتههای آموختنی بسیاری برای علاقمندان به مباحث ریشهای در بر دارد. یكی، رابطه میان مانایی و میرایی اسطورهها و پیشرفت در عرصهی علم و دانش است و دیگری، رشتهی پیوندی است كه میتوان میان این اسطورهخواهی و قهرمانپروری در جامعهای چون ایران برقرار كرد به ویژه در این روزها كه اكبر گنجی از زاویهی قهرمانسازی نیز زیر تیغ نقد قرار گرفته است.
افزودن نكتهای را بر این یادداشتها لازم میدانم. انسانها اصولاً از سه ابزار اصلی در درك جهان پیرامون و پیشرفت و تغییر خود، بهره میگیرند: "حافظه"، "هوش" و "شعور به معنای قدرت استدلال و نتیجهگیری"؛ كسی كه حافظهای قوی دارد بهطبع میتواند حجم فراوانی از دادهها را در ذهن خود انباشته كند و هر زمان كه خواست، آنها را از پستوی ذهن خود به پیشخوان آن بیاورد. هوش نیز ابزار یادگیری است. دكتر، مهندس، پزشك، وكیل و هر كسی كه عمری را در راه "یادگیری" و رسیدن به مدارج درخشان علمی، صرف كرده است بهیقین از قدرت هوش و یادگیری بالایی نسبت به مردمان عادی برخوردار بوده است. اما هیچ یك از این دو (حافظه و هوش) جای "قدرت استدلال" و "شعور نتیجهگیری" را نمیگیرد و از ایجاد تحول در فرد و جامعه ناتوان است.
تسلط خرافات و موهومات در زندگی انسانهای تحصیلكرده كه در یادداشتهای اهورا اشون نیز مثالهایی از آن آمده است گویای چنین واقعیت تلخی است. در واقع در فقدان قوهی استدلال، ذهن مملو از محفوظات و هوش سرشار، تنها وضعیت روزمره و حداكثر جایگاه اجتماعی فرد را تغییر میدهد نه رویكرد و درك او از جهان پیرامون را، و درست همینجاست كه نگاه فرد و جامعه به حركت جهان و فرد و جامعه در همان وضعیت بدوی و ابتدایی باقی میماند و در نهایت، تحول و پیشرفتی حاصل نمیشود.
[افزودنی دیگری دارید؟]
سهشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۴
7
اصلاح طلبان در خواب فعال!
«دولت اسلامی» نام كتابی است كه چاپ دوم آن در اریبهشت 84 یعنی دو ماه پیش از دور نخست انتخابات ریاستجمهوری، منتشر شده است. این كتاب فصلهای متعددی را در شرح مقدمات لازم و ویژگیهای "دولت اسلامی" در بر میگیرد كه در هر یك، نویسنده یا نویسندگان به شرح بخشی از مبانی دولت اسلامی پرداختهاند و بلافاصله با ذكر مثالهای ملموس تاریخی! ذهن خواننده را در فهم مطلب یاری دادهاند. به عنوان مثال در بخشی از این كتاب به مسأله ریخت و پاشهای مالی و نفوذ لیبرالهای اقتصادی اشاره شده است و در صفحهی مقابل برای تشریح مطلب، گوشهای از تاریخچهی حزب كارگزارن آمده است یا در فصلی كه به شرح حال دشمنان حاكمیت دینی اختصاص یافته، شرح مفصلی از دیدگاههای جبههی مشاركت و اصلاحطلبان آمریكایی در برابر دیدهی عبرتبین خواننده قرار گرفته است!
اما جالبترین بخش كتاب فصلیست كه به ویژگیهای رئیسجمهور مطلوب میپردازد. به این جملات دقت فرمایید:
«كابینهاش آنقدر بزرگ بود كه حتی من و تو نیز عضو آن بودیم. ساده زیست و مردمی بود. به هنگام شهادت او و یار همراهش بود كه مردم دانستند ریاستجمهوری برازندهی چگونه مردی است. رجایی و باهنر اگر چه رفتند اما راه آنها ناتمام نماند. ... امروز هم زمان سربرآوردن كسی است از جنس مردم تا كابینهای هفتاد میلیونی تشكیل دهد. كسی كه خود را نه رئیسجمهور كه خادم جمهور بداند. دغدغهی معیشت مردم را داشته باشد ...»، نقل به مضمون؛
این جملات برای شما آشنا نیست؟ دقت كنید "چاپ دوم" این كتاب در اردیبهشت 84 منتشر شده و به صراحت به شعارها و خصوصیات شخصی "محمود احمدینژاد" اشاره دارد. حال میتوان این پرسش را مطرح ساخت كه دستگاه عریض و طویل وزارت اطلاعات دولت اصلاحات یا سرشاخههای امنیتی جبههی دوم خرداد چگونه از انتشار این كتاب در قم و توزیع سراسری آن در نهادی خاص باخبر نشدهاند و اگر خبردار بودهاند چگونه دچار چنین خطای فاحش و جبرانناپذیری شدهاند؟
[نوشداری بعد از مرگ سهراب است، نه؟]
7
پيام فضلي نژاد، ترور شد
پيام فضلي نژاد كه از او به عنوان يكي از بازجويان و هدايتگران پروندهي مشهور وبلاگنويسان نام برده ميشود روز گذشته ترور شد اما از اين ترور جان سالم به در برد. [
متن كامل خبر]
شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۴
در میان یادداشتهایی كه به مناسبت روز زن در وبلاگها منتشر شد جای نگاهی جامع و منصفانه خالی بود. اكثر وبنگاران بر اساس پیشداوری خود به روایت زندگی فاطمه پرداخته بودند و البته حاصل نگاه بسیاری از آنان تصویر زنی بود كه در 9 سالگی ازدواج كرده و در 18 سالگی فوت كرده و جز به دنیا آوردن چند فرزند و اطاعت بیچون و چرا از همسر، وظیفه و نقش دیگری نداشته است. نتیجهگیری منطقی چنین مفروضات ناقصی هم زیر سؤال بردن فاطمه به عنوان الگویی برای زن مسلمان بود.
از بحث لزوم یا بینیازی زن ایرانی از پیروی از یك الگوی شاخص كه بگذریم، در این یادداشتها هرگز به خطبههای فاطمه در مسجد مدینه و در میان یاران و صحابهی پیامبر در اعتراض به تضییع حق علی (در كسب مقام خلافت) و شكوه از مصادرهی مزرعهی فدك اشارهای نشده بود. تنها همین یك واقعیت تاریخی كه گویای كاركرد اجتماعی فاطمه است كافیست تا نتیجهگیری پیشگفته را از اعتبار بیندازد. در میان وبنگاران، جناب حسن درویش پور بود كه در
یادداشت منصفانهای به بیان نكاتی كلیدی از زندگی فاطمه و دیگر زنان نقشآفرین صدر اسلام پرداخت و با مقایسهای ظریف، جامعهی عربستان آن روز را در برابر جامعهی ایران امروز نهاد.
پنجشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۴
7
صد سال، ايستاده با مُشت
اخطار : اعليحضرت ظاهرا فراموش كرده است كه تاج و نگين پادشاهي را نه از شكم مادر با خود آورده است و نه حكم فرمانروائي مطلق از جهان ناپيداي ارواح در دست دارد . او بايد به ياد داشته باشد كه سلطنتاش فقط موكول به قبول يا رد مردم است . مردمي كه او را انتخاب كرده ، قادر است كَس ديگري را به جاي او بنشاند . ……براي ذهن بيدار ايرانياني كه هنوز خفتگي و رخوت تاريخ ، چونان موريانه اركانش را از درون تهي نساخته است نه جملات فوق ناآشنايند و نه مخاطبش و نه دليل تاكيد و تكرارش و نه انطباقش با اكنون ؛ به تغيير چند عبارت ، نداي همان اصلاحطلبان حكومتي امروز را ميشنويم كه اگر چه با چشماني هراسناك از غضب ميرغضب اما با فرياد بلندي كه بيشتر به نجوائي نصيحتگونه شبيه است تا ناله بلند آزاديخواهي ، لب به انتقاد گشودهاند . جملات فوق بخشي از يك بيانيه انقلابي در دوران انقلاب مشروطيت است ؛ همان جملاتي كه قرني است درگير و دار الفبايش ماندهايم و دنيا … بهتر است خود را به غفلتي عمدي بزنيم كه دنيا در اين صد سال چه جهشها كرده و خود را قرنها جلو كشيده است و ما نه در آرزوي جهش كه در سوداي گامي كوچك ماندهايم . [
متن كامل مقاله]
چهارشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۴
7
كجا رفت آن اعتراضهای گران؟
در آغازین روزهای انتشار نخستین عكسهای اكبر گنجی تحلیلی در فضای وب منتشر شد كه همچنان بیپاسخ مانده است. مطابق آن دیدگاه هدف از انتشار این عكسها انحراف اصلی اذهان و قلمها از ماجرای انتخابات ریاستجمهوری و حواشی آن است. حال اگر در این تحلیل اندكی تأمل كنیم درمییابیم بانیان انتشار این عكسها به خوبی به مقصود خود دست یافتهاند. انتشار این عكسها بدون شك بیاطلاع و رضایت مسؤولان قضایی ممكن نبوده و شاهدش عكسهایی است كه با زاویهای خاص یعنی از بالای سر و از دریچهی دوربینی نصب شده بر سقف گرفته شدهاند.
حال "موضوع روز" هفتههای اخیر را كه تمامی نوشتهها و مقالات و تحلیلها حول آن دور میزند، با روزهای پس از انتخابات مقایسه كنید. آیا حواشی انتخابات ریاستجمهوری به كلی از صحنهی مقالات و اظهار نظرها و تحلیلها كنار نرفته است؟ و مگر دلیلش جز جایگزینی آن موضوع با سوژهی تراژیك و داغی چون اعتصاب و مرگ اكبر گنجی و نامههای بیپروای اوست؟ بهظاهر گنجی نخستین قربانی ناخواستهی انتخابات ریاستجمهوری است.
دوشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۴
صفحه نخست پیام ایرانیـان