امروز صبح (جمعه) برای پیگیری یکی از شکایتهایم به کلانتری محل رفته بودم. منتظر نشسته بودم که دیدم پدر جوانی که دست دو پسربچهی زیبا و آراسته را در دست داشت وارد شد. از پوشهای که در دستش بود حدس زدم موضوع چه باشد. پشت سر او، زن جوانی همراه یک مرد مُسن (که گویا پدرش بود) وارد شد. دو پسربچه در حضور افسر نگهبان کلانتری، تحویل زن جوان شدند. پدر جوان هم خداحافظی کرد و رفت.
به چشمان غمبار این دو کودک معصوم و بیگناه نگاه میکردم؛ آنها بچههای طلاق بودند؛ پدر جوان به کلانتری آمده بود تا برای اینکه پسربچهها یک روز را نزد مادرشان سپری کنند، آنها را در حضور مأمور قانون، تحویل دهد و شبهنگام دوباره تحویل بگیرد.
پس از چند دقیقهای که کارم تمام شد و در حال خارج شدن از کلانتری بودم، دیدم پدر جوان دیگر که دست یک پسر و دختر خردسال را در دست گرفته بود، وارد شد.
گفتوگوهایی که میان من و دو تن از دوستان در پای یادداشت «همت ایرانیان بلژیک بلند باد!» درگرفت، مرا بر آن داشت تا در مقالهای مستقل، به بررسی رابطهی زبان فارسی و هویت ایرانیمان بپردازم. از آنجا که کتابخانهام فعلاً در دسترسام نیست، بهناچار دست به دامان اینترنت شدم. از اتفاق، مقالات خواندنی و خوبی نیز در همین زمینه یافتم. اما مشکلم این بود که پیشفرض نویسندگان همهی آن مقالات، به رسمیت شناختن موضوعی به نام "هویت ایرانی" بود. در واقع آنان، مقولهای به نام "هویت ایرانی" را امری بدیهی و غیر قابل خدشه، پنداشته و محور مقالاتشان را "شیوهی پاسداری و حفاظت از هویت ایرانی" قرار داده بودند؛ آنان درست از همین دریچه به موضوع "زبان فارسی" و ارتباطش با "هویت ایرانی" نگریسته بودند.
موضوع اما در نگاه من پیچیدهتر و عمیقتر است. اولین گام برای پرداختن به موضوع "زبان فارسی و هویت ایرانی"، اثبات وجود مقولهای به نام "هویت ایرانی" است! بدیهی است تا کسی چنین چیزی را نپذیرد، دغدغهی پاسداری و حفظ خلوص زبان فارسی را امری بیهوده و بیدلیل قلمداد خواهد کرد.
به همین دلیل، ناچار شدهام چند گامی به عقب برگردم و ابتدا به مقولهی "هویت ایرانی" و امکان یا امتناع آن بپردازم و بعد از آن، سروقت مقولهی پاسداری از زبان فارسی بروم. حالیا که مشغول مطالعه و یادداشتبرداری هستم. تا چه پیش آید!
وبلاگ مجمع دیوانگان:
مدت ها است که اخبار و تحلیل های منتشر شده از درون جنبش سبز، چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی افت شدیدی داشته اند. در شش ماه اول پس از کودتا چهره ای مانند مهندس موسوی کلا 17 بیانیه منتشر کرد که از لحاظ کمی در برابر حجم نظرات، تحلیل ها و مقالات منتشر شده از جانب فعالان و صاحب نظران درون جنبش شاید نسبتی کمتر از یک به هزار را به خود اختصاص می داد. اما دست کم طی یکی دو ماه گذشته تعداد سخنرانی ها و گفت و گوهای موسوی از مرز هفته ای یک بار هم گذشته است و در برابر به ازای هر سخنرانی موسوی حتی چهار-پنج نقد و نظر و تحلیل درخور هم ارایه نمی شود. کار به جایی رسیده که من گمان می کنم موسوی خود را ناچار می بیند که به تنهایی ضعف تحلیل ها و اعلام مواضع جنبش را جبران کند و در برابر هر اتفاق ساده ای نیز واکنش نشان دهد. (به اظهار نظر در مورد زلزله و میزان رشد جمعیت مراجعه کنید) ناگفته پیدا است که چنین کاری نه از لحاظ عملی امکان پذیر است و نه در صورت امکان پذیر بودن مطلوب قلمداد می شود که یک نفر به جای همه فکر کند و حرف بزند.
در برابر، آنچه دست کم در فضای وبلاگستان مشاهده می شود نخست رکود فکری و تمایل به کوته نوشت هایی با مضامین طنز و یا عشقی است و پس از آن توجه بیش از اندازه به اظهارات و اعمال احمدی نژاد و دیگر چهره های شاخص حاکمیت است. اظهاراتی که حتی اگر هدف آنها منحرف کردن افکار عمومی نباشد، باز هم جنبش را در موضع انفعال قرار می دهد و به جای کنش، آن را مدام به نشان دادن واکنش وا می دارد. چنین ضعفی در گفت و گوهای اخیر مهندس موسوی نیز بارها مورد اشاره قرار گرفته است. آنجا که ایشان مدام تکرار و تاکید می کنند که «
هم در ميان اقشار مختلف مردم و هم در شهرهای مختلف، بايد مسائل اقتصادی را برای مردم توضيح داد، بايد به مردم نشان دهيم كه برای كم شدن فشار اقتصادی، برای ثبات زندگی، برای كاهش طلاق و بسياری مشكلات ديگر و كاهش آسيب های اجتماعی بايد به اصول قانون اساسی برگشت. اين را مردم بايد حس كنند. نبايد حس كنند اين جنبش فقط در رای مردم خلاصه شده است و تنها خشم ناشی از پايمال شدن رايشان است». (بخشی از سخنان مهندس موسوی
در جمع اعضای جبهه مشارکت)
به گمان من، فعالیت های رو به گسترش مهندس موسوی به خوبی می تواند هسته مرکزی و دست مایه لازم برای جهت دهی به فعالیت های جنبش سبز را فراهم سازد. نیازی نیست مدام به گام بعدی فکر کنیم و خود را در فضایی انتزاعی قرار دهیم. سر نخ ها را می توان از خلال سخنان موسوی و دیدارها و گفت و گوهایش به دست آورد. کافی است موضوعات مطرح شده را به بحث، گفت و گو و حتی چالش بکشیم و خوراک مناسب برای کسانی را فراهم کنیم که به تعبیر موسوی در منطقه خاکستری قرار دارند: نه با جنبش سبز هستند و نه از دولت حمایت می کنند. همچنان در انتظار تصمیم گیری نهایی مانده اند.
پی نوشت:پیشنهاد من برای دوستان وبلاگ نویس گسترش بحث، انتشار مقالات تحلیلی و حتی راه اندازی مناظره های وبلاگی پیرامون چند موضوع کلی است:
-
هدفمند سازی یارانه: پیامدهای طرح دولت، جایگزین های پیشنهادی جنبش سبز
-
حمایت از حقوق کارگران و کارمندان: راهکارهای جنبش سبز برای ایجاد و تقویت نهادهای صنفی و کارگری
-
اخلاق اجتماعی: تاکید جنبش بر ناهنجاری هایی چون اعتیاد، طلاق و ... ضمن اشاره به بحران فرهنگی و هویتی در نسل نوجوان
-
رسانه سازی: پیشنهادات جنبش برای گسترش راه های ارتباطی با مردم
اول اردیبهشت، سالروز تولد "
پارسانوشت"، وبلاگ دوست عزیزمان پارسا صائبی است. پارسا، بهدلیل علاقهی فراوان به سعدی، این روز را که سالروز تولد سعدی است، به عنوان نخستین روز آغاز به کار پارسانوشت انتخاب کرده است. او، به همین مناسبت،
مطلبی در وبلاگش منتشر کرده و ضمن گرامیداشت این روز، به نکاتی درخور تأمل اشاره کرده است. در اولین فرصت دربارهی این نکات خواهم نوشت؛ اما پیش از همهی اینها، اول اردیبهشت، سالروز تولد پارسانوشت را به پارسا صائبی و تمامی دوستداران و خوانندگان وبلاگش، صمیمانه تبریک میگویم و امیدوارم، قلم پارسا، سالهای سال، بر سپیدی کاغذ در رقص و سماع باشد. اینچنین باد!
گفتوگوی من و دو تن از دوستان عزیز در پای یادداشت «همت ایرانیان بلژیک بلند باد!»، همچنان ادامه دارد.
پاسخهای جدید این دوستان را با هم بخوانیم.
دو تن از دوستان گرامی و عزیز در پای یادداشت «
همت ایرانیان بلژیک بلند باد!»، ابراز نظر کرده و به جهتگیری فکری نویسندهی یادداشت، خرده گرفته بودند. از نقد این دو دوست، صمیمانه سپاسگزارم.
پاسخ این دو عزیز را در همان
صفحهی نظرات، نوشتهام. شما هم بخوانید و اگر نقدی داشتید بیان کنید.