سهشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۸
مرغ سحر ناله سر مکن
دیدگان خسته تر مکن
ما ز آه و ناله خستهایم
ما غمین و دل شکستهایم
گوشمان ز ناله کر مکن
ناله سر مکن
ناله سر مکن
نغمههای شادمان خوان
صد سرود جاودان خوان
با نوای عاشقانه خوان
عمر مانده را چنین هدر مکن
ظلم ظالمان همیشه هست
جرم مجرمان همیشه هست
مکر روبهان همیشه هست
بر دهان ظالمان بزن
از گناهشان گذر مکن
ناله سر مکن
ناله سر مکن
صورت ار به سیلی چو خون کنم
به که راز خود ز دل برون کنم
پیش دشمنان را گلایه چون کنی
دشمنان خویش را خبر مکن
مرغ سحر ناله سر مکن
اجرای ارکسترال "مرغ سحر، ناله سر مکن" به رهبری شهداد روحانی + نسخه بلوتوث را میتوانید از
این نشانی دریافت کنید. دست مریزاد و خسته نباشید به گردانندگان خستگیناپذیر و مسؤولیتشناس "موج سبز آزادی".
یکشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۸
کاش کسی یاد معلمها میداد
اول مهری
شغل پدرها را نپرسند؛
وقتی هنوز احترام به همهی شغلها را
و
افتخار به همهی پدرها را
یاد دانش آموزانشان ندادهاند!
*حالا قصهی چشمان یتیمی که نم میخورد،
بماند... (
+)
افزونه:
من بارها و بارها این حس تلخ و دردناک را تجربه کردهام. سه ساله بودم که پدرم فوت کرد. سالهای سال، سال تازهی تحصیلی که آغاز میشد کابوس پرسیدن شغل پدر تمام وجودم را دربر میگرفت. معلم از تکتک بچهها شغل پدرشان را میپرسید. وقتی به من میرسید و پاسخم را میشنید که پدرم فوت کرده است؛ علت فوت پدرم را میپرسید و وقتی جواب میدادم، میپرسید خب پدرت در زمان حیات چه شغلی داشت. این کابوس تا سال آخر دبیرستان ادامه داشت. بدتر از همه نگاه ترحمآمیزی بود که برخی همکلاسیها نثارم میکردند که مرا سر تا پا غرق خجالت و شرم و خشم میکرد. تازه این یک بُعد اتفاقی بود که با این پرسش آغاز میشد. از آن به بعد انگشتنما میشدم زیرا برخلاف بقیهی دانشآموزان پدر نداشتم و این "تفاوت" در اغلب اوقات به جانم چنگ میانداخت....
شنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۸
مسعود برجیان برگشته. منتها با همان وبلاگ زهوار در رفته و خوراک و در و پیکر نداشته و در پیتش. (
نشانی اول)؛ (
نشانی دوم)
جمعه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۸
7
علی و فاطمه هم دستگیر شدند
طبق
خبر سایت رویدادنیوز علی پیرحسینلو و همسرش فاطمه ستوده روز گذشته توسط مأموران وزارت اطلاعات در منزل شخصیشان به جرم اقدام علیه امنیت ملی بازداشت شدهاند.
علی پیرحسینلو نویسندهی
وبلاگ مشهور الپر بود و سالها چه در عرصهی مجازی و چه در عرصهی روزنامهنگاری فعال بود. نیز از جوانان فعال حزب مشارکت بود و نجابت و معصومیت و فروتنی و صمیمیت دوستداشتنیاش نام و یادش را در قلب همهی کسانی که او را چه از طریق وبلاگش، یا چه از نزدیک میشناختند ماندگار کرده بود. علی در چند سال گذشته بهدلیل پارهای مشکلات شخصی از عرصهی روزنامهنگاری و وبلاگنویسی کناره گرفته بود و فعالیت سیاسی چندانی نیز نداشت. به همین دلیل، خبر دستگیری او، همهی آنانی که علی را میشناختند و مختصات فکری و شخصیتی او را میدانستند و از فعال نبودن او خبر داشتند، در بهت و حیرت فرو برده است. دستگیریها ظاهرا آرام آرام به لایههای غیرفعال اما با پتانسیل فعالشدن احتمالی (حتی احتمال بسیار اندک) هم کشیده شده است.
خدایش او را و همسرش را نیرو و تحمل دهد تا در این عرصه نیز موفق و سربلند و روسفید بیرون آیند. من به نوبهی خود از همهی وبلاگنویسان بهویژه آنان که سرشناساند یا آنان که بازدیدکنندهی بیشتری دارند، میخواهم
پیشنهاد ف.م.سخن عزیز را جامهی عمل بپوشانند و به مدت یک هفته نام وبلاگهای خود را تغییر دهند. اکنون موضوع نه تنها دفاع از دو انسان بیگناه که دفاع از آبروی وبلاگستان و وبستان فارسی است. دوستان همت کنید. امروز و فردا شاید نوبت من و شما باشد.
نوشتهی پارسای عزیز را در نیز در همین زمینه بخوانید.
چهارشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۸
7
تولید دارویی كه خاطرات بد را از ذهن پاك میكند
سایت جهاننیوز:
این دانشمندان معتقدند؛ میتوانند دارویی بسازند كه خاطرات ناخوشایند و ناراحت كننده از آزارهای دوران كودكی گرفته تا از دست دادن یك عزیز را از ذهن انسان بزداید.
محققان انستیتو فردریك میشر در سوئیس آزمایشاتی را روی حیوانات آزمایشگاهی انجام دادند كه طی آن با كمك یك داروی آزمایشی توانستند تجربیات تلخ را از بخشی از مغز این حیوانات كه محل ذخیره خاطرات ترسناك بود، پاك كنند.
جوزف لی دوكس، پژوهشگر دانشگاه نیویورك در این باره میگوید كه مغز انسان را نیز میتوان با شیوه مشابهی از خاطرات بد پاك كرد.
به علاوه میتوان با دارو و روان درمانی، افكار خوب و بهتر را روی مغز انسانها بازنویسی كرد.
...پیشنهاد میشود در این طرح، از تجارب شکنجهگران عزیز کهریزگ (و امثال آن) استفاده شود. تا این تجارب هست چرا حیوانات زبانبسته را اذیت کنیم؟! پس رعایت حقوق حیوانات در این میان چه میشود؟!
جمعه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۸
7
خطبههای نماز جمعه 20 شهریور
سخنان امروز رهبری کاملاً روشن و واضح بود: اگر طلحه و زبیر (موسوی و کروبی) همچنان به اقدامات خویش ادامه دهند، باید منتظر جنگ جمل باشند. انتخابات 22 خرداد هم قاعدتاً حکم همان شتر سرخمو را پیدا میکند که بهانهی آغاز جنگ جمل شد (جمل در زبان عرب به معنای شتر است. اگر تاریخ جنگ جمل را بخوانید این سخنان را بهتر خواهید فهمید). مانده بودم در این شبیهسازی، تکلیف عایشه چه میشود؟ دیدم تنها کسی که در جبههی اصلاحات هم سرشناس و سرآمد است و هم سابقهی نزدیکی و حضور در قدرت دارد و در عین حال آنچنان بیعُرضه و بیجُربزه است که دیگران باید جور ندانمکاریها و بیشهامتیهای او را بکشند، سید محمد خاتمی است. مثلث طلحه و زبیر و عایشه بدینصورت کامل میشود! امیدوارم خاتمیچیها (شیفتگان و شیدایان سید محمد خاتمی) از این سخنان چندان برآشفته و ناراحت نشوند. حضور دولت احمدینژاد در رأس قدرت صد دلیل اگر داشته باشد، نود دلیلش عملکرد سید محمد خاتمی در دو دوره و عملکرد موسوی لاری در پایان ریاستجمهوری اوست.
خب خدا را شکر که تکلیف عایشهی زمان (سید محمد خاتمی) هم در این میان روشن شد. دستکم امشب میتوانم راحت سر به بالین بگذارم!
دوشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۸
7
حکایت عبرتآموز شکنجهگر دکتر صلواتی
حکایت عبرتآموز شکنجهگر دکتر صلواتی (از مبارزان پیشکسوت ایران و اصفهان در زمان شاه) را از زبان فرزند ارشدش، فرید صلواتی، بخوانید.
انسان واقعاً حیران میماند از این عبرتهای بسیار و عبرتگیرندگان اندک؛ شعبان جعفری را به یاد دارید که روز 28 مرداد در غربت مُرد؟! حکایت شکنجهگر دکتر صلواتی نیز روایتی دگر از سنت انتقام تاریخ است!
7
اگر جان را خدا داده است، چرا باید تو بستانی؟
تفنگات را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو يعنی زبان آتش و آهن!
من اما پيش اين اهریمنی ابزار بنيانکن،
ندارم جز زبانِ دل
دلی لبريز از مهر تو، ای با دوستی دشمن!
زبان آتش و آهن،
زبان خشم و خونریزی است!
زبان قهر چنگیزی است!
بیا بنشین، بگو، بشنو سخن، شايد
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید!
برادر، ای برادر!
گر که میخوانی مرا، بنشين برادروار
تفنگات را زمین بگذار
تا از جسم تو
اين ديو انسانکش برون آيد.
تو از آيين انسانی چه میدانی؟
اگر جان را خدا داده است، چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت اين برادر را
به خاک و خون بغلتانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جويی و حق با توست
ولی حق را، برادر جان،
به زور این زباننافهم آتشبار،
نباید جُست!
اگر این بار شد وجدان خوابآلودهات بیدار
تفنگات را زمین بگذار!
شعر از فریدون مشیری؛
اجرای آواز از محمدرضا شجریان
جمعه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۸
گفتم: یک «
پایان تلخ» بهتر از یک «
تلخی بیپایان» است.
سری به تأیید تکان داد و گفت: جایی باید تمام شد. تا تمام نشوی شروع نمیشوی.
آینه را سر جایش گذاشتم....
سهشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۸
7
كودتای مخملی كار من است
در كمال صحت و عقل و شعور
خالی از هرگونه جبر و ضرب و زور
مینمایم نزد مردم اعتراف
تا شوم از درد وجدانم معاف
عامل اخراج آدم از بهشت
كشتن هابیل و صدها كار زشت
عامل گمراهی فرزند نوح
سحر و جادو جمبل و احضار روح
جملگی از كارهای بنده است
ازخطای بندۀ شرمنده است
یوسف ِ یعقوب را در قعر چاه
من فرستادم بدون یك گناه
شمر هم در كربلا با امر من
كرد آن كاری كه لرزد جان و تن
نقشۀ من بود جنگ نهروان
خیلی خالی بود جای دوستان
طبق دستورات من میرزا رضا
كشت روزی ناصرالدین شاه را
دیر یاسین را خودم كردم خراب
تل زعتر را خودم بستم به آب
كودتای مخملی كار من است
قتل فرزند علی كار من است
حال با همكاری روباه پیر
كردهام موجی بهپا با نام «میر»
چون خوشم میآمد از رنگ چمن
سبز شد ناگاه رنگ موج من
واقعاً زندان مرا تغییر داد
گرچه وجداندرد اول گیر داد
هر خری در بند آدم میشود
از گناهانش یهو كم میشود
حال با این اعترافات قشنگ
میشوم از سرخوشی مست و ملنگ
***
گفت با «جاوید» زیدی ناقلا
كاش میكردند زندانی مرا
تا كه شاید یك كمی آدم شوم
صاحب هرچیز میخواهم شوم
محمد جاوید ۱۷ مرداد ۱۳۸۸
صفحه نخست پیام ایرانیـان