برای آنانکه تاریخ انقلاب اسلامی را مطالعه کردهاند،
دکتر فضلالله صلواتی نامی آشناست. او از جمله پیشقراولان و طلایهداران نهضت مبارزه با رژیم شاهنشاهی در اوج سالهای خفقان و ناامیدی و یکی از مظاهر مقاومت ستودنی در برابر شکنجههای وحشتناک و خوفانگیز زندانهای محمدرضا شاه است. آخرین بار که او را ملاقات کردم زمانی بود که در روزهای پیش از انتخابات، برای بدرقهی مهندس میرحسین موسوی به فرودگاه اصفهان رفته بودم. امیدوارم بیماری ایشان هر چه زودتر بهبود یابد و سرزندهتر از قبل در جمع دوستان و دوستدارانش حضور یابد.
شعر زیر یادگاری است از آن روزها؛ یادآور زندان پادگان اصفهان در آذرماه 1352 خورشیدی
دیروز
وقت ظهر
یک دفعه باز شد در سلول تنگ و تار
دژخیم بر خلاف همیشه، با لطف و مرحمت، پرسید حال من
آرام گفت:
زندانی عزیز، در بندیِ خموش و فداکار و خوب من
دانی که دوست می دارمت؟
من معدن سخاوت و لطف و محبتم!!!
من کان مهر و دوستی و صفا و کرامتم!!!
از صبح تا کنون، همه جا را قدم زدم
در گوشه و کنار، در شهر و روستا
این تازیانه را برایت خریدهام
زیباست، نه؟!
جالب و سر سخت و محکم است
آرام و بیصداست. پیوسته من به فکر توام، دوست دارمت
امید هست که عاقل و با فهم بینمت
دستور دادهام که نگهبان و پاسدار
هر روز جامهی خود را عوض کنند
کفش تمیز جمله به پاهای خود کنند
فرمودهام که بیشتر از روزهای پیش
تحویلشان دهند خشاب و گلوله را
گفتم تفنگها و مسلسلها را
روغن زنند و صیقلی و پاکشان کنند
از بهر آنکه فکر تو آسودهتر شود
دستور دادهام که همه سطح بام را، با سیم خاردار بپوشانند
گفتم که دستبند تو را صیقلی دهند
گفتم پیاز هم بدهندت کنار نان، گفتم که عکس هم بگذارند در اطاق
بر تو نشان دهند ز دور آفتاب را، باید سپاس این همه لطف ما کنی!!!
زندانی عزیز!
گر سایه محبت ما بر سرت نبود، شاید که ضمن راه پای تو میشکست
شاید که زیر چرخ ترن خرد میشدی، زیر اتومبیل و یا زیر پای فیل
مرگ تو می رسید
یا آنکه میگرفت سگ هار پای تو
از پشت بام، و یا از فراز کوه،
گشتی تو واژگون، یا آنکه در میان یکی چاه، سرنگون
یا در خروش و جوشش امواج پر خطر، دریای بیکران، تو غرق گشته
و یا سوء قصدها، میشد ز ناحیهی ناشناسها.
زندانی عزیز!
از لطف ماست که دائم کشی نفس!
از مهر ماست که تو آب میخوری!
این از گذشت ماست که نان بر تو میدهند
ما مظهر عدالت و انصاف و قدرتیم!
ما معدن سخاوت و مهر و مروتیم!!!
بخشش ز ما بخواه، تقاضای عفو کن
دیگر مکن لجاجت و یکدندگی بس است
مردانگی، فتوت و بخشندگی ز ماست
خوش باش، ای عزیز
که امروز عید ماست
امروز جوانگرایی، غنیسازی و نخبهگرایی در مملكت، هیات دولت و باقی جاها را به شما ثابت میكنیم؛ خواهر رجب، 6 ساله، از یكی از شهرهای داخلی ایران، شعری گفته و برای ما فرستاده است كه آن را برای شما عینا چاپ میكنیم. البته چند توضیح داخل پرانتز را كارشناسان ارشد ما اضافه كردهاند.
سرود بینالمللییه توپولف دارم كه روسی یه
سرخ و سفید و آبی یه(در اینجا میبینید كه در تاریخ ادبیات عامیانه، رد پای روسها كاملا مشهود است و در این شعر به رنگ پرچم روسیه كه سرخ و آبی و سفید است، اشاره مستقیم شده است.)
هر دفعه میخوره زمین
40، 50 تا ایرانی فدا میشن
نمیدونی تا كجا میرن
تا سیاستخارجی بالا میرن(الف- در اینجا شاعر یا همان خواهر رجب، اشاره ظریفی به سقوط هواپیما و عروج ناخواسته ایرانیها توسط تلاش شبانهروزی برادران دلسوز و زحمتكش روسی میكند. در كل روسها همیشه در فكر رهایی ما از بند مادیات و پیوستن به آرامش ابدی هستند!
ب- شاعر در این بیت به صورت تخمینی به آمار 40، 50 نفره سقوط هواپیما اشاره میكند، كه البته بین دانشمندان و هیات دولت در اینباره اختلاف است.
پ- همچنین شاعر اشاره بسیار نازكی كرده است به نزدیكی بیش از حد و خارج از عرف روابط ایران و روسیه كه هر دفعه منجر به زمین گرم نشستن ایرانیان و باقی چیزها شده است.
ت- شاعر همچنین اوج موفقیت سیاست خارجی مملكت را تا خیلی خیلی بالا در نظر میگیرد. یعنی تا جایی كه روح شما، بعد از مرگ، در آنجا به پرواز در میآید، احتمالا در حریم هوایی روسیه!)
من این هواپیما رو نداشتم
نفتام رو مفت فروختم(خواهر رجب، كه 6 سال بیشترش نیست، در این بیت به صورت رمز و اشاره میگوید: من این هواپیما رو نداشتم / نفتام رو مفت فروختم! در معنای این بیت بین شعرشناسان و آقا لاریجانی و آقا ولایتی و آقا متكی و اینا اختلاف شدیدی میباشد.)
پوتین بهم عیدی داد
شمارشگر روسی داد
از خزر یهعباسی داد(الف- شاعر در نهایت نتیجهگیری میكند كه ما تحریم هستیم و آمریكا و اتحادیه اروپا بد هستند اما روسیه خیلی هم مهربان است كه به ما تبریك میگوید و به ما دست میدهد. برای همین عمو پوتین و آقا مدودف و اینا در كل خیلی قشنگ میزنند.
ب- خواهر رجب در این بیت، به مسائل اخیر ایران، انتخابات، روسیه و شمارش آرا اشاره كرده است.
پ- خواهر رجب همچنین سهم یكعباسی ایران از دریای خزر را همینطوری الكی پیش كشیده است، كه این موضوع به ما وباقی ایرانیها مربوط نیست!)
این شعر را خواهر رجب برای ما فرستاده بود. آفرین دخترم. شعر خیلی خوب میگویی اما هنوز به وزنهای هجایی زیاد آشنایی نداری. بیشتر شعر بگو و كمتر روزنامه بخوان تا بعدا بتوانی سخنگوی دولت شوی. اگر دوست داری شعر زیاد بخوان و كتاب كم بخوان تا بعدا بتوانی وزیر كشوری چیزی شوی. در كل خیلی استعداد داری، باز هم شعر بفرست. آفرین.
پوریا عالمیبرگرفته از روزنامهی اعتماد ملی؛
نشانی