رهبر معظم انقلاب در ديدار نمايندگان مجلس : خاورميانه بزرگ با محوريت ايران شكل مي گيرد. وضع كنونی آمریكا در منطقه بویژه عراق، فلسطین، لبنان و سوریه و شكست طرح خاورمیانه بزرگ با محوریت رژیم صهیونیستی و تشكیل خاورمیانهای با محوریت جمهوری اسلامی ایران، نشاندهنده برهه ای بسیار حساس است. [
منبع]
*****"ایران بزرگ" پایتخت "خاور میانه بزرگ" است. تاریخ اكنون در حال تكرار است. "ایران بزرگ فرهنگی" گامبهگام شكل میگیرد. نگاهی گذرا به مسیر تحولات خاورمیانه به خوبی این نظریه را اثبات میكند. آمریكا، در حال قطع بازوهای ایران در كشورهای زیرنفوذ است. نه فقط افغانستان در هیبت یك "جمهوری اسلامی" نوین در برابر ایران ظاهر میشود كه در عراق، شیعیان سكولار به قدرت میرسند كه به جدایی دین از سیاست معتقدند و منابع فقهی را تنها یكی از منابع قانونگذاری میدانند. مرجعیت شیعه در این كشور چونان عصر آیتالله بروجردی از دخالت مستقیم در سیاست پرهیز میكند و تنها وظیفهی ارشاد خلایق را به دوش میكشد. اینچنین است كه شیعهی ایرانی در برابر شیعهی عراقی قرار میگیرد. بازی نفسگیر سوریه، آخرین دقایق خود را میگذراند. حزبالله لبنان و جنبش حماس، با ورود به قدرت برای همیشه با عصر خون و سلاح وداع گفتهاند و از این پس با مقتضیات دنیای حاكمیت و قدرت، از چریكهایی جانباز به سیاستمدارانی تمامعیار تبدیل خواهند شد. هدف نهایی در طرح خاورمیانهی بزرگ، به سرانجام رساندن كار ایران به عنوان قلب تپندهی این نظریه است. مونتسكیو میگفت: یك دولتمرد در جنگ به سه چیز نیاز دارد. اسلحه، غذا و اعتماد (پشتوانه و مشروعیت اجتماعی). و این زمامداران كنونی هستند كه با تصمیم خود شیوهی برخورد با ایران و صورتبندی جهان آینده را رقم خواهند زد.[
منبع]
عباس عبدی در
مصاحبه با شرق:
باید شرایط كنونى را بشناسیم. واقعیت هاى بین المللى و منطقه اى، واقعیت هاى اقتصادى و واقعیت هاى ساختار سیاسى در ایران را پیش از آغاز یك فعالیت جدید باید بشناسیم. سپس باید فكر كرد كه با درس گرفتن از گذشته چه كارى را مى توان در شرایط كنونى انجام داد تا به یك آینده مطلوب رسید. تحلیل من از ساختار سیاسى در ایران آن است كه هیچ طبقه اى در شرایط فعلى نمى تواند خود را جایگزین گروه پرنفوذ در ساختار حكومتى ایران كند اگرچه این امكان وجود دارد كه گروه هاى خاصى بر پایه بخش هایى از طبقه متوسط شهرى شكل بگیرند. بنابراین باید یك سیاست حداقلى را اتخاذ و بر روى آن اجماع كرد و به جلو رفت. اما در انتخاب عنوان چنین جبهه اى، من دموكراسى و حقوق بشر را در اولویت نمى بینم. مسئله اصلى حاكمیت قانون است. اگر ما حاكمیت قانون داشته باشیم ولى دموكراسى هم نباشد، كافى است.
• مگر مى توان حاكمیت قانون را بدون دموكراسى و نهادهاى مردمى كنترل كننده ایجاد كرد؟
بله، حاكمیت قانون ربطى به دموكراسى و حقوق بشر ندارد. یك مثال روشن مى زنم؛ شما در قانون انتخابات مى پذیرید كه كاندیداها باید این شرایط را داشته باشند. مطابق با این شرایط امكان كاندیداتورى از بخشى از مردم سلب مى شود. بنابراین ما یك دموكراسى تمام عیار نداریم. با این حال من معتقدم كه با این نقصان مى توان كنار آمد و تاكید كرد كه همین شرایط با همین محدوده باید اجرا شود. یعنى قانون به ماهو قانون و فارغ از اراده اشخاص اجرا شود. همچنان كه قرن هاى متمادى در اروپا، قانون حاكم بود ولى مردم سالارى و دموكراسى غایب بود.
• اما وقتى یك نفر مبتنى بر رانت وارد مجلس شود، فضاى رانتى را بازتولید خواهد كرد. این طور نیست؟
من كه حرف شما را رد نمى كنم. ولى مى گویم كه بحث شما یك بحث ثانویه است. ما در درجه اول به حاكمیت قانون احتیاج داریم. شما وقتى تشنه هستید به دنبال آب مى گردید، حتى اگر آن آب كاملاً پاكیزه نباشد. مطابق این قانون كسى را كه رد صلاحیت مى كنیم باید دلایل ردصلاحیت را هم به او اعلام كنیم. اما چرا این اتفاق نمى افتد؟ چون حاكمیت قانون وجود ندارد.حاكمیت قانون و دستگاه قضایى مستقل دو بال فرشته نجات ما هستند. شما اگر بهترین قانون را هم در جامعه اى كه حاكمیت قانون وجود ندارد، بیاورید، فایده اى ندارد. بنابراین پیش شرط دموكراسى و حقوق بشر حاكمیت قانون است. ما اصلاً مى گوییم كه انتخابات نمى خواهیم و دربست به همین جریان حاكم راى مى دهیم، اما شما هم قانون را اجرا كنید. من تعجب مى كنم كه این داستان به رغم وضوح و روشنى اش چرا مورد توجه دوستان اصلاح طلب قرار نمى گیرد.
خداوند،
باعث و بانی بازگشت مرا به وبلاگنویسی، مشت و مال دهاد! نشد یك مدت از دست این نیكان كه درست عین دیدهبان، تمام زوایای وبلاگستان را زیر نظر دارد و تقویم و فاصلهی زمانی نوشتههای وبنگاران را رصد میكند، آسوده بمانم. هر روز كه از زمان نوشتن آخرین مقاله یا یادداشتم میگذرد مرتب تن و بدنم میلرزد كه الان است كه بلای آسمانی نیكان نازل شود و "دیدهبان اعظم" (این اعظم آن اعظم نیست! این دیدهبانی هم آن دیدهبانی نیست!) به من گیر سهپیچ دهد!
● عبدالله شهبازی: رامین جهانبگلو جاسوس نیست. [
پیوند]
جاسوسی كار هر بافنده و حلاج نیست! شأن و مقامی دارد كه هر از-راه-رسیدهای را توان رسیدن بدان نیست!
● محمد قوچانی: وبلاگنوشتن یعنی انداختن لباس زیر در معرض عموم و من چنین کاری نمیکنم. [
پیوند]
تعبیری كه قوچانی بهكار برده است نه دقیق است و نه جامع. وبلاگ، رسانهای است با تعریف نویسندهاش. چه كسی وبلاگنویس را مجبور كرده است كه مسایل شخصی و رازهای مگویش را برای مخاطبان بازگو كند و لباس زیرش را روی بند رخت، آویزان كند؟ شیرزاد و مزروعی و قابل و تاجزاده و دیگرانی كه دستكم بهدلیل سیاستورزی، حساسیت بیشتری بر روی حوزهی خصوصیشان دارند، تا كنون چه چیزی از حوزهی خصوصیشان نوشتهاند كه امنیت روانی و شخصیشان را برهم بزند؟ آیا ماهیت وبلاگ، تنها و تنها اینگونه تعریف شده است؟
● محمدجواد روح: چه شده؟ شما که به توهین عادت داشتید؟ [
پیوند].
مهمترین نكتهای كه دربارهی علت فوران امواج خشم و اعتراض آذریزبانان و تركزبانان، مغفول مانده است، عامل محرومیت اقتصادی و توسعهی نامتوازن است. این نكتهای است كه دكتر سریعالقلم نیز در همایش "همبستگی ملی" بهدرستی بر آن انگشت نهاده بود. در واقع در ایران، همواره میان "انگیزه" و "بهانه" فاصله وجود دارد.
یادداشت فرهاد رجبعلی را در این زمینه از دست ندهید كه یكی دیگر از معضلات ما ایرانیان را به تصویر كشیده است. به یاد اعتراضهایی افتادم كه به كاریكاتور نیكآهنگ (عالیجناب تمساح) میشد. آن زمان مشهد بودم و بعد از نماز جمعه، تظاهراتی برگزار شد. جالب اینكه بسیاری از تظاهركنندگان نمیدانستند موضوع كاریكاتور و علت توهینآمیزبودن آن چه بوده! فقط میگفتند در روزنامهی كیش (منظورشان مناطق آزاد بود) به روحانیت توهین شده و حالا باید خشتك كارتونیست را روی سرش كشید!
● اكبر گنجی: خاتمی، سروش، كدیور و بسیاری از چپهای مذهبی به درستی گوشزد میكنند كه لیبرالیسم با دین تعارض دارد، اما صداقت حكم میكند كه آنها در مقام یك فرد دیندار به صراحت لیبرالیسم را نفی و طرد كنند، نه اینكه تمام آموزههای لیبرالی را بپذیرند، اما آنها را دموكراسی بنامند و مدعی شوند كه دموكراسی با اسلام سازگار است و از مردمسالاری دینی دفاع نمایند. [
پیوند]
گنجی اینبار هم جسورانه و بیباك، اصلاحطلبان را به نقد كشیده است: جرأت اعتراف داشته باشید! غذایی كه دوست دارید قرمهسبزی است نه كشك و بادمجان!
● داریوش آشوری: اسلام و ناسیونالیسم، از بنیاد، ناسازگارند. [
پیوند]
دست مریزاد به
مهدی جامی عزیز به خاطر این گزارش. من كه از خواندناش كیفور شدم و حسابی لذت بردم چون به نكاتی كلیدی اشاره كرده بود. اما جناب آشوری گفته بود شیعه دین ایرانیساخته نیست. بد نبود كسی میپرسید توصیف شیعه از پل صراط و مانندكردن آن به باریكی مو و تیزی شمشیر در كدامیك از دیگر فرق اسلامی آمده است؟ یا تقدس عدد 72 در كدامیك از فرق اسلامی سابقه دارد؟ چرا این دو موضوع اینقدر در دین زرتشت و مذهب شیعه شبیهاند؟ چرا نظام مرجعیت تقلید درست شبیه همین نظام، در دین زرتشت است؟ چرا موعودگرایی در مذهب شیعه و دین زرتشت تا بدین حد همانند است و بسیاری دیگر از این قبیل پرسشها. هدفم از طرح این پرسشها البته تنها پرسش است نه طرح ادعا. یاد حرف دوستی افتادم كه میگفت در كنار بررسی اسرائیلیات در اسلام، باید زرتشتیات را نیز ردگیری كرد و تداخلهای این دو را روشن ساخت. امروز گویا وقتش فرا رسیده است.
●
یادداشتی دربارهی كتاب موج سوم دموكراسی اثر ساموئل هانتینگتون.
یكماه وارد نشدن در سایت بلاگر ممكن است باعث شود پسورد كاربریتان را هم فراموش كنید و مجبور شوید مثل من به مغزتان فشار بیاورید و با ترس و لرز، دست به دامن حافظهی آشفته و مغشوشتان شوید. اما بخوانید از قلم صریح و صمیمی و جسور
نیكآهنگ كوثر:
الان داشتم نوشته یک ماه پیش
مسعود برجیان تنبل را در نقد وبلاگنویسان تنبل میخواندم!چند نکته نسبتا جالب به نظرم آمد.اولا، مگر قرار بود با وبلاگ نویسی کاندیدای خاصی برنده شود؟ مگر از قبل تعیین شده بود که چون تعدادی از وبلاگنویسان طرفدار دکتر معین هستند، پس همه طرفدار او شدهاند؟ نه! مسالهای که همیشه در ذهن من بالا و پایین میرفته، حساسیت حکومت در دوران هاشمی رفسنجانی به نویسندگانی است که حتی تیراژ کتابهایشان به پای تعداد خوانندگان وبلاگها نمیرسد! اگر حتی شمارگان سه هزارتایی کتاب فلان نویسنده عضو کانون نویسندگان برای خیلی از ما نازل محسوب میشود، ولی گروه سعید امامی همان را هم تحمل نمیکرد!قرار نیست ما با رسانههایمان انقلاب کنیم! همین که مینویسیم، میاندیشیم، و ثابت میکنیم که هستیم، کافی است.وقتی بحث تعدد وبلاگهای فارسی مطرح میشود، خودم را با ارقام عجیب و غریب نمیفریبم. وبلاگی که زنده است و نفس میکشد و خواننده دارد چند تاست؟ چند نفر به این پایبندند که یاد بگیرند و آموزههای خود را در اختیار بقیه بگذارند؟ جدل کنند؟ تضارب آرا را زنده نگاه دارند و ...؟در ضمن به مسعود تنبل هم خبر دهید که وعظ بیخودی نکند و بعدش تنبلی!