--->

روزنوشت‌ها    
صفحه نخست | پست الکترونیک | گوگل‌خوان نیم‌نگاه

بايگانی ماهانه
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
مارس 2007
آوریل 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
دسامبر 2009
ژانویهٔ 2010
فوریهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
سپتامبر 2010
فوریهٔ 2011
مارس 2011
دسامبر 2022

یکشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۵
7
مصاحبه‌ی پارسای عزیز را همان روز انتشارش دیدم. این چند روزه هرچه خواستم به آن لینك بدهم موضوعی پیش آمد و ذهنم به سویی دیگر رفت و خلاصه فراموش كردم. امروز نشستم و با دقت، مصاحبه را خواندم. به گمان من، وبلاگ‌نویسان (یا به تعبیر روزگاری كه بنده نیز می‌توانستم شق و رق بایستم و از اصطلاح وب‌نگار استفاده كنم: وب‌نگاران) در زمینه‌ی "وبلاگ" و "وبلاگ‌نویسی" كم‌كم به "تكافوی ادله" می‌رسند یعنی دلایلی كه گروه‌ها و افراد مختلف، برای اثبات نظرات‌شان ابراز می‌كنند، همه، تا اندازه‌ای درست است. به بیان دیگر، همه‌ی كسانی كه در این باب، نظری دارند، بخشی از كل حقیقت را ابراز می‌كنند و البته دلایل هر یك از افراد یا گروه‌ها جوری است كه نه می‌توان آنها را دربست تأیید كرد و نه می‌توان از بیخ و بن ردشان كرد. حُسن این مصاحبه این بود كه چند پازل دیگر از شخصیت پارسا را عیان كرد تا تصویری كه از او در ذهن دارم، كامل‌تر و واقعی‌تر شود.

● ترجمه‌ی كامل ویرایش جدید "استراتژی امنیت ملی آمریكا". ترجمه‌ی این سند مهم به همت سایت ایران امروز انجام شده است و هدف از گردآوری و یكپارچه كردن آن در اینجا، در دسترس قرار گرفتن این سند مهم و كلیدی برای كاربران داخل ایران و نیز توجه دادن به دوستان علاقه‌مند برای مطالعه و تعمق دقیق در این سند است.

شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۵
7 كتاب‌های ماه گذشته
به درب كمد كتاب‌هایم، لیستی چسبانده‌ام از كتاب‌های كه خوانده‌ام یا در حال خواندن هستم یا خواهم خواند. هر سال كه می‌گذرد این لیست طولانی‌تر می‌شود و سمت و سوی مطالعات هم جهت‌گیری مشخص‌تر و روشن‌تری پیدا می‌كند. بعضی كتاب‌ها از ستون نیمه‌خوانده‌ها به خوانده‌ها منتقل می‌شوند؛ برخی هم از ستون نخوانده‌ها به ستون نیمه‌خوانده‌ها. برخی اولویت بالاتری پیدا می‌كنند؛ بعضی هم به قعر لیست سقوط می‌كنند. پیش از فرا رسیدن نوروز تصمیم گرفتم از فرصت تعطیلات استفاده كنم و بعضی كتاب‌ها را یك بار دیگر، از نو بخوانم و بعضی دیگر را كه تازه از زیر چاپ درآمده‌اند برای اولین بار، دست بگیرم. كل فرودین‌ماه از هر نظر كه فكر كنید ماه كسل‌كننده و رخوت‌آور و تلخ و نچسب و ناموفقی بود جز از نظر مطالعه‌ی كتاب كه حسابی پر و پیمان از آب درآمد! در این مدت بعضی كتاب‌ها را تورقی كردم تا هم تجدید خاطره‌ای شود و هم آموخته‌ها را مرور كنم و هم از برخی موارد و نكته‌ها، فیش‌برداری كنم. "دو قرن سكوت" اثر دكتر زرین‌كوب و برخی كتاب‌های دكتر سروش و دكتر طباطبایی و "استراتژی امنیت ملی آمریكا" و "نفت و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران" و "لیبرالیسم" و "فاشیسم" از این دسته بودند. بعضی كتاب‌ها را هم، كامل خواندم كه اسامی‌شان از این قرار است:

● راه نیرنگ (خاطرات یكی از مأموران سازمان جاسوسی اسرائیل، موساد)
● ضحاك ماردوش (زنده‌یاد سعیدی سیرجانی)
● ما چگونه ما شدیم؟ (دكتر صادق زیباكلام)
● جستارهایی درباره‌ی تئوری توطئه در ایران (آبراهامیان، احمد اشرف، كاتوزیان، گردآوری و ترجمه‌ی محمدابراهیم فتاحی)
● تأملی بر مدرنیته‌ی ایرانی (دكتر علی میرسپاسی، ترجمه‌ی دكتر جلال توكلیان)
● جمهوری مقدس (محمد قوچانی)
● دربند اما سبز (مسعود بهنود)
● آینده‌ی آزادی، اولویت لیبرالیسم بر دموكراسی (فرید ذكریا، ترجمه‌ی امیرحسین نوروزی)
● اقتصاد سیاسی ایران (دكتر كاتوزیان)
● دولت و جامعه در ایران (دكتر كاتوزیان)
● استبداد، دموكراسی و نهضت ملی (دكتر كاتوزیان)
● مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی (دكتر صادق زیباكلام)
● پسرك روزنامه‌فروش (رُمان)

هر وقت هم از خواندن كتاب و سروكله‌زدن با مفاهیم و مدعیات نویسنده‌ها، خسته می‌شوم سری می‌زنم به دیوان‌های حافظ و خیام و فروغ و سهراب و مولانا. ناخوانده در ضیافت‌شان مهمان می‌شوم و می‌نوشم و عقل و دین را در می‌بازم و به میانه‌ی میدان می‌روم و مستانه آواز سر می‌دهم كه:
رو مسخرگی پیشه كن و مطربی آموز
تا داد خود از مهتر و كهتر بسـتانی

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۵
7 جدیدترین ویرایش "راهبرد امنیت ملی آمریكا"
پیش از آغاز قرن 21 آمریكایی‌ها تصمیم گرفتند "راهبرد امنیت ملی آمریكا" را پس از دهه‌های متوالی از تدوین و اجرای آن، بازبینی و اصلاح كنند. به همین دلیل تیم بسیار نیرومندی از بهترین و مجرب‌ترین متخصصان گرد آمدند و كار تحقیقاتی دامنه‌دار و گسترده‌ای بر روی مؤلفه‌ها و ویژگی‌های جهان جدید آغاز شد. درنهایت، این راهبرد در سال 98 میلادی بصورت یك كتاب با عنوان "راهبرد امنیت ملی آمریكا در قرن 21"به چاپ رسید. پیش‌بینی‌های علمی منتشرشده در این كتاب از سال 2000 كم‌كم به وقوع پیوستند. بخشی از اتفاقات جهانی، حاصل پیش‌بینی‌های علمی این كتاب (با پیشگویی كه امری است غیرعلمی و جاهلانه اشتباه نشود) بود و بخشی دیگر حاصل اجرای موارد این سند بود كه خود‌به‌خود نتایج گفته‌شده در كتاب را باعث می‌شد.

در سال‌های پس از تدوین این استراتژی، بنا به ضرورت، بخش‌های از آن، ویرایش و اصلاح شد. جدیدترین نسخه‌ی آن، هم‌اكنون به همت سایت ایران امروز ترجمه شده است. بدلیل مسدودبودن این سایت و بی‌اطلاعی بسیاری از دوستان از وجود چنین سند ارزشمندی، تصمیم گرفتم ترجمه‌ی این سند را بصورت فایل Pdf در اختیار دوستان قرار دهم تا بتوانند با سهولت از آْن استفاده كنند و با خواست‌ها و اهداف قدرتمندترین كشور جهان به‌ویژه در رابطه با كشورمان ایران، آشنا شوند.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۵
7 درباره‌ی نوشتن

داشتن دوستی كه هم عمیق فكر كند و هم عمیق بخواند و هم دلسوز و پیگیر باشد غنیمتی است. اكبر دیروز لطف كرد و لینك مقاله‌ای خواندنی و جذاب و تأمل‌برانگیز به قلم نعمت‌الله فاضلی را برایم فرستاد. مقاله به موضوع "نوشتن" پرداخته بود و زوایای مختلف آن را كاویده بود. من كه دو بار مقاله را با ولع تمام خوانده‌ام و هر بار هم از آن بی‌نهایت لذت برده‌ام. اگرچه در پاره‌ای بخش‌ها به نظرم گوشه‌هایی مغفول مانده یا نتیجه‌گیری‌هایی شده كه جامع و دربرگیرنده‌ی همه‌ی جوانب نیست اما این نواقص جزیی، چیزی از ارزش كل مقاله كم نمی‌كند. توصیه می‌كنم دوستان، حتماً این مقاله را مطالعه كنند و در محتوای آن تعمق نمایند.


نوشتن مهارتی عملی و اکتسابی است.

نوشتن مهارتی آموختنی و آموزش دادنی است و میزان رشد آن به نحو عملکرد نظام تعلیم و تربیت در جامعه بستگی دارد. اغلب کسانی که خود را ناتوان از نوشتن می دانند، بر این باورند که نوشتن استعدادی مادرزادی است که خداوند آن را به برخی اعطا و از برخی دیگر دریغ ورزیده است. این تلقی نادرست، ناشی از عدم شناخت نوشتن به منزله مهارت اکتسابی است. جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» می نویسد وقتی که تازه دوچرخه به تهران آمده بود مردم آن را وسیله شیطانی می نامیدند که جن ها آن را می رانند، چرا که از نظر مردم تهران این امر که وسیله ای با دو چرخ بدون تکیه بر چیزی راه برود و کسی را هم بر دوش خود ببرد امری ناممکن می نمود. اما وقتی دوچرخه عمومیت یافت و حتی کودکان بر آن سوار شدن، کسی هرگز نپرسید دوچرخه بر اساس چه قاعده و قانونی می تواند ما را به این سو و آن سو ببرد. نوشتن هم همین حکایت را دارد. آنانکه مهارت آن را آموخته اند و می دانند چگونه بر دوش قلم نشسته و سیر و سیاحت عالم کنند، قلم را به همان سادگی دوچرخه به خدمت می گیرند. اما آنانکه نمی دانند، نویسندگی و نوشتن را امری رازآمیز می پندارند.

● برگرفته‌ی از مقاله‌ی یادشده.


جمعه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۵
7 بسیار سفر باید ... تا پخته شود خامی
چند روز گذشته را در سفر یزد بودم. رفته بودم هم سری به دوستان بزنم؛ هم آب‌وهوایی تازه كنم؛ هم یادی كنم از انبوه خاطراتی كه از سالیان پیش، در گوشه‌گوشه‌ی این شهر، به‌جا گذاشته‌ام. بیشتر ساعات این دو-سه روز به گپ و گفت‌و‌گو با دوستان گذشت؛ روی‌هم‌رفته به اندازه‌ی چندین ماه، حرف زدم! اما عجیب اینكه به جای استخوان‌های فكم، زانوان پاهایم درد می‌كند! نتیجه اینكه بحث سیاسی-فكری-تاریخی-استراتژیك به فلج شدن دائمی منجر خواهد شد! نتایج جالبی هم البته از این بحث‌ها نصیبم شد (برس به داد دستور زبان فارسی و جایگاه فعل و فاعل و مفعول و قید و صفت!). چند وقتی بود از جو دانشگاه‌ها و سمت و سوی اجتماعی و جهت‌گیری تحلیلی و سیاسی‌شان، بی‌خبر بودم. این سفر، فرصت خوبی بود كه دانسته‌های قبلی را با نودیده‌ها، بازبینی و اصلاح كنم.

پس‌نوشت:
فقط چند روز نبوده‌ام اما انگار پاك از قافله عقب مانده‌ام! یادداشت جنجال‌برانگیز علی پیرحسین‌لو، غوغایی به‌پا كرده است (به لینك‌های ستون سمت چپ وبلاگ الپر، روزهای اول، دوم و سوم اردیبهشت نگاه كنید). از آن طرف، انجمن اسلامی امیركبیر هم به عنوان پایگاه دانشجویی علی افشاری به پاسخگویی برخاسته است. از طریق همان لینك‌های وبلاگ الپر، می‌توانید واكنش‌های افراد مختلف را دنبال كنید.

سه‌شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۵
7 وبلاگستان بشدت خصلت اکتشافی دارد.

عده‌ای در همین وبلاگستان امروز منکر تاثیرگذاری وبلاگ‌ها در جامعه ایران هستند ( بویژه این فکر بعد از نتایج انتخابات ریاست جمهوری طرفدارانی پیداکرد) و برعکس برخی در مورد نقش آن غلو می‌کنند. نظر تو چیست؟ آیا وبلاگ‌ها واقعا نقشی در حوزه سیاست، فرهنگ و... دارند؟ یا می‌توانند داشته باشند؟

تا امروز که داشته‌اند! اما بايد ببينيم از چه تاثيری با چه شدت و گستره‌ای حرف می‌زنيم. وبلاگ در يک کلام در بين مخاطبان خود تاثير دارد. اما مشکل در تعريف حوزه مخاطبان است. اگر اين حوزه را به بزرگی جامعه ايرانی تعريف کنيم حتما سرخورده خواهيم شد. مساله را طوری ديگر ببينيم: آيا وبلاگستان به کنار، روزنامه‌ها چقدر در ايران نفوذ و تاثير دارند؟ ناشران چقدر؟ نويسندگان بزرگ ما چقدر؟ متفکران و نظريه‌پردازان ما چقدر؟ احزاب ما چقدر؟

اگر تاثير همه اين‌ها محدود است و برای محدوديت هر کدام دلايلی ساختاری وجود دارد چرا فکر می‌کنيم مشابه آن دلايل در مورد وبلاگستان وجود ندارد؟ چرا وبلاگ را بدون محدوده تعريف می‌کنيم؟ به نظر من مقداری از مفاهيم مربوط به وبلاگ بد جا افتاده است و بدون نقد مانده است. ما خوب است در باره خود وبلاگ و دامنه تاثيرات آن هم بحث و تجديدنظر کنيم. وبلاگ با ناکامی‌هايی روبرو بوده است مثل همان بحث انتخابات. درست. اما به نظرم اين فقط می‌گويد که ما بايد در دايره تعريفات خود تصحيحاتی وارد کنيم نه بيشتر.

اگر از ديد نقش‌گرايانه نگاه کنيم بسياری وبلاگ‌ها تنها حلقه‌های گفتگوی خانگی و دوستانه‌اند. راهی برای همدلی‌اند. از چنين نقشی نمی‌توان تاثير اجتماعی طلب کرد. گروهی ديگر ازوبلاگ‌ها بسيج‌گرانه عمل می‌کنند. اما بسيج‌گری به ميزان باز بودن عرصه اجتماعی برای عمل بستگی دارد. اين محدوده وبلاگ است. ديده‌ايد که در بحث خليج فارس وبلاگستان تاثيرگذار بود چون اولا حوزه حوزه درون-اينترنتی بود و بعد هم لابی‌های فشار در اروپا و بخصوص آمريکا بودند. يعنی عمل اجتماعی بر اساس نقطه حرکت وبلاگی امکان داشت. اما انتخابات مساله پيچيده‌ای است. به اين معنا که عنصر سازنده رای فقط تبليغ و بسيج نيست. وبلاگستان چرا بايد انتظار می‌داشت انتخابات را هدايت کند و ببرد؟ تمام ستادهای معين و هاشمی و کروبی و ديگران از رای سازی باز ماندند چرا وبلاگستان را انگشت‌نما می‌کنيم؟ تمام روزنامه‌های اصلاح طلب نتوانستند رای سازی کنند. تمام فعاليت‌های اجتماعی و سخنرانی‌ها نتوانستند. خب وبلاگستان هم يکی از آنهاست. گره مساله را بايد جای ديگری جستجو کرد.

البته اين فروتن شدن وبلاگستان بد هم نيست. چرا که می‌تواند به اين ختم شود که در باره نحوه تاثيرگذاری خود بهتر بينديشد و بی‌گدار به‌آب نزند. چنان‌که اين بازانديشی پس از انتخابات برای کل اردوی اصلاح طلب هم پيش آمده و ضروری شده است. اما وبلاگستان در حال حاضر بهترين مسير را می‌تواند در تشکيل هسته‌های بحث و نقد بپيمايد. مدتی سياست روز را رها کند و به بازسازی فکری بپردازد. از اين هسته‌های فکری و انتقادی که به صورت طبيعی هم شکل می‌گيرد بايد استقبال کرد. اين نوعی همگرايی است که بی‌گمان نتايج خود را خواهد داشت.

وبلاگستان بشدت خصلت اکتشافی دارد. هر روز طرح تازه‌ای در آن پيدا می‌شود. پتانسيل بسيار زيادی برای خلاقيت دارد. چون نيروی فکری جمع کثيری وارد آن می‌شود. خب همه اينها يعنی سرمايه برای وبلاگستان. انباشت اين سرمايه ترديد نبايد کرد که تاثيرگذار خواهد بود. اين جريان دايمی گفتگو و چالش و درگيری فکری و نقد و کشمکش در کار فردی ما تاثيرات خود را آشکار می‌کند. بی ترديد نقد موثر است. و در وبلاگستان همه ما در جريان نقد هستيم. اين نقد حتی اگر درونی هم فرض شود ارزش دارد اما چون ما خارج از وبلاگستان هم دست به کار داريم اين تاثيرات در حوزه کاری‌مان نيز بازتاب خواهد يافت. در يک مدل ايده‌آل می‌توان روزی را ديد که وبلاگستان با جامعه هماهنگ شده باشد. يا در واقع جامعه فاصله بزرگی از وبلاگستان نداشته باشد. فراموش نکنيم جامعه بيرون از ما نيست. ما هم عضو جامعه‌ايم.

قسمت سوم مصاحبه با مهدي جامي را كه به همت اسد علي‌محمدي انجام شده است بخوانيد. پر از نكته‌هاي نغز و خواندني و فكركردني است. [قسمت دوم مصاحبه، قسمت اول مصاحبه]

شنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۵
7 لبانتان هماره خندان و خنجرتان هماره در نیام باد
امروز یكشنبه 16 آوریل زادروز حضرت محمد پیامبر اسلام و امام جعفر صادق ششمین امام شیعیان است. مسلمانان و شیعیان، جشن‌های امروز را با شادمانی و نشاط برگزار كردند. مسیحیان جهان نیز امروز را در جشن و سرور گذراندند. مسیحیان معتقدند در این روز حضرت عیسی عروج كرده است. آنان این روز را روز عید پاك می‌نامند. مراسم عشای ربانی نیز در همین روز انجام می‌شود. اما امروز برای یهودیان جهان نیز روز جشن و سرور بود. امروز سالروز آزادی یهودیان بدست حضرت موسی است. یهودیان نیز امروز را با شادمانی سپری كردند. تقارن مبارك و میمونی بود امروز كه پیروان سه دین عمده‌ی جهان، یك روز را در كل دنیا به جشن و سرور و پایكوبی بگذرانند. ای كاش مجامع بین‌المللی دست و آستینی بالا می‌زدند و در نخستین سال‌های هزاره‌ی سوم، همین تقارن را بهانه می‌كردند و امروز را روز همزیستی مسالمت‌آمیز و مدارا و رواداری ادیان نام می‌نهادند.

پنجشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۵
7


صورت‌هایی اینچنین، انسان را محو تماشای خود می‌كنند. مسحوركننده‌اند و افسون‌گر. رخنه می‌كنند در ایمان و قلب آدمیان و بافته‌های سالیان را به آنی رشته می‌كنند! شبیه داستان شیخ صنعان اما بدون جوانب و اضافات! نجابت و مهربانی و آرامش و حیا و ملاحت و وقار از این عكس می‌بارد. همیشه قیافه‌های اینگونه را دوست داشته‌ام. عاشق زیبایی‌هایی از این دست هستم. معصومیت این سیما و این چشمان، واقعاً جذاب و گیراست.

معتقدم صورت آدمیان با خُلق و خو و شخصیت آنها مرتبط است. یعنی برخلاف عقیده‌ی رایج كه نباید از سیمای ظاهری یك نفر درباره‌ی شخصیت درونی او قضاوت كرد، بر این باورم كه بخش مهمی از شخصیت افراد را می‌توان از سیمای ظاهری آنها تشخیص داد. این حكم، قطعی نیست اما عمومیت دارد. دلیل آن هم ساده است. یك انسان، برای چنددهه، هر روز صورت خود را در آینه می‌بیند. این دیدن هر روزه، قطعاً در رویكرد فكری یك فرد و نگاه او به جهان پیرامون و تصورش از برداشت دیگران از خودش، تأثیری مستقیم و بی‌واسطه دارد. تازه این سوای نگاه اطرافیان است كه بخشی از تصویر نقش‌شده در ذهنشان، درست به شكل و قیافه‌ی طرف مقابل برمی‌گردد و این را در كنش‌ها و واكنش‌های‌شان بروز می‌دهند.

میزان تأثیرپذیری افراد از قیافه‌ی دیگران -در تصویری كه از دیگران در ذهن خود می‌سازند- برابر نیست اما در اصل تأثیرپذیری تردیدی نیست. تصادفی نیست كه به من می‌گویند قیافه‌ی تو به وبلاگت می‌آید! مگر شكل و شمایل وبلاگ و محتوای نوشته‌های آن، چیزی جز افكار و دغدغه‌های درونی من است؟ و مگر جز این نیست كه این افكار و دغدغه‌ها، بخش مهمی از شخصیت من (اگر نگویم همه‌ی آن) را به تصویر می‌كشند؟ وبلاگ هم حكم همان آینه‌ی روزانه را دارد. منتها آینه‌ای كه تصویر را نگه می‌دارد تا دیگران نیز آن را ببینند و به قضاوت بنشینند. بگذریم! از كجا رسیدیم به كجا!!!

[موافق‌اید یا خیر؟]

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۵
7
نمی‌دانم چرا نكته‌ی به این مهمی از قلم افتاد. دیروز كه با اكبر گپ می‌زدم تذكر داد كه در یادداشت "اینگونه به دنبال وحدت مسلمین هستید؟!" خوب بود یادآور می‌شدی كه حركاتی از این دست، در ماهیت، هیچ تفاوتی با انتشار كاریكاتورهای دانماركی ندارند. اگر آنها را توهین به مقدسات مسلمان (شیعه و سنی) می‌دانید، انجام اَعمالی از این دست نیز توهین به مقدسات و اعتقادات بخش بزرگی از مسلمانان است. حال چگونه است كه دانماركی‌ها را یكسره محكوم می‌كنیم و پیراهن چاك می‌كنیم و از دیوار سفارت‌خانه بالا می‌رویم و آنجا را به آتش می‌كشیم اما درست به فاصله‌ی چند ماه، اطلاعیه‌ها و حركاتی از این دست را می‌بینیم و بی‌اعتنا و شاید با تأییدی قلبی (و نه زبانی) از كنار آن رد می‌شویم؟! بد نیست، آهسته به نجوا و در خلوت به این پرسش مهم پاسخ دهیم. دست‌كم با خودمان روراست باشیم؟ هوووووووووووم؟!!!

نگاهی کوتاه به تاریخ پیدایی مراسم عمرکْشان در ایران؛ برای تكمیل این یادداشت، به پویای عزیز پیشنهاد می‌كنم نیم‌نگاهی به كتاب "دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط ایران" از دكتر سید جواد طباطبایی بیندازند. در نخستین فصل‌های آن، روی كار آمدن صفویان، به ویژه همین مراسم اعلان شیعه به عنوان مذهب رسمی كشور در تبریز به طور مفصل‌تر آمده است.

● اگر خردنامه‌ی همشهری اسفندماه 84 را تهیه نكرده‌اید نیمی از عمرتان بر فناست اما خب نگران نباشید؛ اینترنت به همین درد می‌خورد! جناب بهمن دارالشفایی كتاب "آینده‌ی آزادی، اولویت لیبرالیسم بر دموكراسی" را در این شماره معرفی كرده بود. مشغول خواندن كتاب هستم. مقاله‌ی بهمن را هم دوبار خوانده‌ام. توصیه می‌كنم شما نیز آن را مطالعه كنید. كتاب پرمغز و تأمل‌انگیزی‌ست. بهمن هم به خوبی از عهده‌ی معرفی ‌آن برآمده است. به قول بهمن، كتاب، چشمان‌تان را باز می‌كند!

سه‌شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۵
7 وحدت در بیت العُمَر
دوست گرامی و عزیز جناب محسن حسینیان در پی درج یادداشتی با عنوان "اینگونه به دنبال وحدت مسلمین هستید؟!"، یادداشتی نگاشته‌اند و حمله بر من درویش یك قبا آورده‌اند كه تاریخ را نخوانده‌ام و از بسیاری از وقایع بی‌اطلاعم و عمق فجایع را درك نكرده‌ام. در میانه‌ی مقاله هم حكم ارتداد و نامسلمانی مرا صادر كرده‌اند و مرا از آلودن دامن اسلام برحذر داشته‌اند!

من به سنت تمامی سال‌هایی كه در فضای مجازی قلم زده‌ام، از هیچ نقد و انتقادی هر چه‌قدر هم سهمگین و كوبنده باشد برنمی‌آشوبم مشروط بر آنكه نقد، خالی از هتاكی و فحاشی و ناسزا باشد. درست به همین دلیل، نقد این دوست عزیز را خواندنی و تأمل‌انگیز می‌یابم و از آن استقبال می‌كنم. اما توصیه می‌كنم دوست گرامی من در قضاوت و داوری خود جانب انصاف و اعتدال را نگه دارند و اینگونه لگام را از دهنه‌ی قلم باز نكنند. شرط اول وارد شدن در چنین گفت‌و‌گوهایی، نگاه تحقیقی-تاریخی به رویدادها و وقایع مذهبی است كه اگر جز این باشد احساسات و عواطف و تعلقات دینی و باورهای ایمانی بر جسارت و شجاعت عقل غلبه می‌یابد و بحث به كژراهه كشیده می‌شود. عُلقه‌ها و علاقه‌ها در چنین بحث‌هایی راه ندارند و باید در كناره‌ی میدان به انتظار پایان بحث بنشینند. از آن گذشته، بهتان و اتهام در یك نقد منصفانه و محققانه و عالمانه جایی ندارد به‌ویژه اگر نقد، اثر خامه‌ی فرد تحصیلكرده‌ای چون محسن باشد. واپسین نكته اینكه همه‌ی ما باید یاد بگیریم با یكدیگر بحث كنیم و اختلاف عقیده داشته باشیم اما كماكان یكدیگر را دوست بداریم و به همدیگر محبت كنیم. این، ماناترین درسی است كه من در وبلاگستان فارسی آموخته‌ام.

دوشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۵
7 رها خواهم این روح و این جان را
رها خواهم این روح و این جان را

شنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۵
7 فرزانگان جوان و نورسیده را می‌ماند!
مهدی جامی، نویسندۀ سیبستان

جوان است اما خام نیست. خندان است اما شاد نیست. سركش و سرگشته است؛ گمگشته میان سمرقند و تاشكند و بخارا. اگر به جای قاضیان دادگاه گالیله بود نه تنها او را مجبور می‌كرد، اعتراف كند كائنات به دور زمین می‌گردد بل او را وا می‌داشت تا اذعان كند كه زمین نیز به دور محوری می‌چرخد كه ایران‌زمین در سوی شمالش نشسته و ینگه دنیا در سوی دیگرش! ینگه دنیا همان‌جایی‌ست كه فتحعلی‌شاه گمان می‌برد با كندن چاه از این سوی كره‌ی خاك می‌توان بدان رسید! بیچاره آن سفیر نگون‌بخت خارجی كه در ابتدای دیدارش با فتحعلی‌شاه با چنین پرسش عالمانه و محققانه‌ای روبه‌رو شده بود!

مهدی جامی با موهای بلند و صورت آراسته‌اش، بیشتر به تازه‌جوانان شاداب و اهل طرب امروز ایران می‌ماند. انگار نه انگار دیوارهای خانه‌ی جوانی‌اش با گذر زمان آسیب دیده و بخش‌هایی از آن فرو ریخته است. خانه؟! شاید حكایت قالی كرمان است كه در این سال‌ها در تهران و مشهد و سنندج و لندن حسابی پا خورده و تازه گونه‌هایش گل انداخته و ترگل-ورگل شده است! دست‌كم از من كه خیلی جوان‌تر است. لااقل یازده سالی كوچكتر می‌زند! صاحب سیبستان كه از نمای رایانه‌ی همراهش پیداست به History كامپیوترش دلبستگی عجیبی دارد این‌بار روبه‌روی اسد علی‌محمدی نشسته و با او از خود و باغ سیبستان گفته.

من كه می‌میرم برای سیب، مخصوصا این سیب‌های قرمزی كه دهان آدم را آب می‌اندازد. عجب رایحه‌ای هوش‌بری دارد سیب. گفته‌های صاحب سیبستان را بخوانید. دست و پنجه‌ات درد نكناد اسد جان!

شنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۵
7 [...]
به شكوفه‌ها، به باران، برسان سلام ما را

صفحه نخست پیام ایرانیـان