--->

روزنوشت‌ها    
صفحه نخست | پست الکترونیک | گوگل‌خوان نیم‌نگاه

بايگانی ماهانه
دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
مارس 2007
آوریل 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
اکتبر 2009
نوامبر 2009
دسامبر 2009
ژانویهٔ 2010
فوریهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
سپتامبر 2010
فوریهٔ 2011
مارس 2011
دسامبر 2022

چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۴
7 در همین نزديكی ...
هفتم تیرماه، فاجعه‌ای ملی یا جهانی؟
به قلم حسن درویش پور:
امروز، مصادف است با بیست و چهارمین سالگرد واقعه دلخراش انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی. عمل مخربانه‌ای که به‌سهم خود، زندگی، عشق، محبت، آینده مردم و در یک کلام، ایران زمین را یک‌جا به انفجار کشید و بخش مهمی از نیروهای فعال، مفید و مؤثر به‌حال جامعه را، یا به کام مرگ و یا برای همیشه، ساکن دیار غربت ساخت. [متن كامل]
میان‌نوشت: جا داشت جناب حسن درویش‌پور لینك مقاله‌ی پیشین خود با عنوان "چه كسی خطا نكرد" را نیز به دنبال این یادداشت می‌آوردند تا خواننده بهتر بتواند با خط فكری نویسنده آشنا شود.

********************

وبلاگ‌ها و زبان فارسی، قسمت هفتم
به قلم ف.م.سخن؛
ف.م.سخن عزیز نگارش سلسله یادداشت‌هایی را با عنوان "وبلاگ‌ها و زبان فارسی" آغاز كرده است كه تا كنون هفت یادداشت از آن منتشر شده است. بحثی عمیق و ریشه‌ای است. برای من زاویه‌ی دید نویسنده و بهره‌گیری او از مستندات تاریخی و نثر ادبی-تاریخی بسیار جذاب است.
در پای مطالب هم نظرات جالب توجهی ارائه شده است. در كل فضای گفتگوی دلچسبی فراهم شده است كه امیدورام تداوم داشته باشد و پُرثمر باشد. برای دوست عزیزمان آرزوی شادابی می‌كنم.

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۴
7 وبلاگ‌ها و مسأله‌ی تجدد
گفتگوی خواندنی مجید زهری با دكتر عباس میلانی، نویسنده‌ی كتاب ارزشمند "تجدد و تجدد ستیزی" را در روزنامه‌ی اینترنتی ایران ما از دست ندهید كه نكته‌های فراوانی برای دانستن و خواندن و تعمق دارد. جالب است كه كتاب "تجدد و تجدد ستیزی" رگه‌های تجدد را در تاریخ و فرهنگ ایران‌زمین می‌كاود و این گفتگو همان رگه‌ها و اشاره‌های فكری را به پدیده‌ی نوینی چون "وبلاگ‌نویسی" مرتبط می‌سازد: دغدغه‌ی تجدد از عصر سنت تا دوران مدرنیسم.

با سپاس از جناب مجید زهری و دكتر عباس میلانی و نیز مسؤولان روزنامه‌ی ایران ما بابت انتشار چنین مصاحبه‌ی پرباری.

شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۴
7 از نام روشنفكری و نویسندگی به ننگ سیاستمداری

در این چند روز در هراس از خطری كه برای جامعه‌ی ایرانی می‌دیدم حتی از آبروی خویش هم مایه گذاشتم و در برابر دیدگان بهت‌زده‌ی مادر كه دست‌كم 11 سال مخالفت و نقد مرا بر هاشمی به یاد می‌آورد، او را به رأی دادن به هاشمی ترغیب كردم، نقد و طعن تمامی دوستانی را به جان خریدم كه مرا با كارنامه‌ای روشن در نقد هاشمی (كه یكی از دلایل مسدود شدن وبلاگ من نیز بود) به دوروئی و رنگ‌عوض‌كردن متهم می‌كردند، تو گوئی فراموش كرده بودند كه دیروز از جامه‌ی روشنفكری و نقد و پژوهش بیرون آمدیم و ردای سیاستمداری و تصمیم پوشیدیم.

می‌توانستیم در این مدت سكوت كنیم و به دروغ خود را درگیر مأموریتی شغلی معرفی كنیم، می‌توانستیم چون آن مدافع سینه‌چاك تحریم، در انتخابات شركت كنیم و به قالیباف رأی دهیم و بعد به سرانگشتان آلوده نشده به مُهر انتخابات بنازیم! می‌توانستیم دامن خویش از این مهلكه برچینیم تا آلوده‌دامن نشویم،‌ اما ما حتی به قیمت زیر پا گذاشتن خط قرمز خویش، برای نجات پیكره‌ی در حال احتضار دموكراسی، ننگ را به جان خریدیم. نه هیجان‌زده بودیم و نه نقدهایمان را از یاد برده بودیم. نه كارنامه‌ی هاشمی را فراموش كردیم و نه حتی او را بخشیدیم. تنها و تنها در هراس از خطری كه احساس می‌كردیم حكم به رأی به هاشمی دادیم و بس!

از صبح امروز به تحلیل آرای مردم مشغول بودم. رگه‌های تحلیلم را در برخی یادداشت‌های وب‌نگاران دیدم. فردا آنها را قلمی خواهم كرد. دیدار با یكی از استادان دانشگاه هاروارد و پس از آن جلسه‌ی نقد در ستاد دكتر معین، امروز را پُرنتیجه به پایان برد.

پی‌نوشت: سرود یار دبستانی، ویرایش احمدی نژاد


چهارشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۴
7 شكست دكتر معین در اصفهان
دو مطلب دیده‌ام (اولی، دومی) كه در آن به رأی دكتر معین در اصفهان اشاره شده و از میزان آن ابراز شگفتی شده است. نكته‌ای كه در اینجا می‌خواهم یادآور شوم به یكی از ویژگی‌های شخصیتی و تربیتی اصفهانی‌ها بازمی‌گردد.
اصفهانی‌ها چیزی به نام "تعصب همشهری‌گری" را نمی‌شناسند. شما هرگز هیچ اصفهانی را نخواهید دید كه از یك اصفهانی دیگر به صرف همشهری بودن دفاع كند. كسانی كه در خوابگاه‌های دانشجوئی زندگی كرده‌اند یا به سربازی رفته‌اند به خوبی این قضیه را دیده‌اند. در واقع در میان اصفهانی‌ها چیزی به نام اتحاد همشهری‌گرایانه معنا ندارد. این ویژگی درست نقطه‌ی مقابل تعصب سایر قومیت‌ها نظیر لُرها، ترك‌ها، كردها و یا حتی شیرازی‌هاست.
از آن گذشته بسیاری از اصفهانی‌ها اصلاً از زادگاه دكتر معین و اصفهانی‌بودن او اطلاع نداشتند و ندارند كه بخواهند او را به خاطر همشهری بودن ترجیح دهند (كه نمی‌دادند!) بنابراین از این بابت جای شگفتی از رأی دكتر معین در اصفهان و یا حتی نجف‌آباد نیست.

دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۴
7 دوم خرداد، حماسه يا سوء تفاهم؟
اسد عزيز!
قطعاً مي‌تواند يكي از مخاطبان اين نوشته‌ات من باشم زيرا من نيز از جمله‌ حاميان و رأي‌دهندگان به دكتر معين بودم. برايم عجيب بود كه اينگونه "حكم عمومي" صادر كرديد و امثال مرا نيز در جرگه‌ي آناني دانستيد كه تنها واژه‌ي دموكراسي را مدام در دهان مي‌چرخانند و بوئي ار فرهنگ آن نبرده‌اند.

اسد عزيز!
واقعيت آن است كه در تمامي اين هشت سال حتي به اندازه‌ي انگشتان دو دست نيز، نمي‌توان مقاله و تحليل موشكافانه از واقعه‌ي دوم خرداد پيدا كرد. بسياري از تحليل‌گران و مفسران، رأي مردم در آن روز را تنها پژواك نياز مردم به دموكراسي و آزادي مي‌دانستند در حالي كه حقيقت چيز ديگري است. بخش بزرگي از رأي مردم به خاتمي بازتاب همان "نه" بزرگ به حاكميت بود. در كنار آن بخش قابل توجهي از مردم نيز به "سيد و روحاني" بودن خاتمي رأي دادند. اين گروه رأي‌هاي واكنشي و عاميانه را نمي‌توان به صندوق مدافعان دموكراسي واريز كرد.
عامه‌ي مردم ايران – نه همه‌ي آنان- نه آنقدر آگاهانه و عاقلانه و از سر تحليل رأي مي‌دهند كه شايسته‌ي اين همه صفات ستايش‌گونه باشند و نه آنقدر منفعلانه و از روي حماقت رأي مي‌دهند كه آنان را به نفهمي مطلق متهم كنيم. دغدغه‌ها و خواست‌هاي اصلي آنها از جنس ديگري است. همين!

ما (يعني روشنفكران و اهل قلم و فكر) نتوانسته‌ايم با آنها ارتباط برقرار كنيم، نتوانسته‌ايم نمايندگي آنها را بدست آوريم. حتي نتوانسته‌ايم زمينه‌اي فراهم كنيم كه نمايند‌ه‌اي از جنس خود آنها، از ميان آنها سربرآورد تا اينگونه فرصت‌طلبان در موقع نياز آنها را به بازي نگيرند. ما نتوانسته‌ايم نياز و مشكل آنها را دريابيم. اينچنين است كه امروز كشتي نخبگان در برابر موج پوپوليسم در هم شكسته شده است. به جاي لعنت به تاريكي شمعي روشن كنيم.

با سپاس

یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۴
7 برخی مدافعان تحریم و سنگ‌پای قزوین!
حكایت برخی دوستان مدافع تحریم كه با وجود آگاهی از میزان شركت مردم در انتخابات (كه خود در روز رأی‌گیری شاهدش بودم) همچنان از موفقیت تحریم می‌گویند درست شبیه انسان پرمدعای ریزاندامی است كه كتك خورده است اما با همان چهره‌ی خون‌آلود و لباس‌های خاكی و تن خسته، باز هم رجز می‌خواند و دیگران را به مبارزه دعوت می‌كند.

پی‌نوشت:
بسیاری از دوستان مدافع تحریم از كسانی هستند كه یا دوست‌شان دارم یا برای آنها احترام قائلم حتی اگر از واژه‌های زشتی چون شارلاتان و خائن برای ما و نامزد مورد حمایت ما استفاده كرده باشند. دست‌كم برای من میان دوستی و عقیده‌ی سیاسی و اختلاف سلیقه مرز روشنی است. اگر برای آنها اینچنین نیست لابد عیب از خود آنهاست. انسان كه همه اندیشه نیست! انسان، انسان است! همین.

پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۴
7 اصلاحات، گامی به پيش

سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۴
7 فراخوان حمایت از ناصر زرافشان

مردم آزاده‌ی ایران، سازمان‌های مدافع حقوق بشر!
ناصر زرافشان هشتمین روز اعتصاب غذای دردناک خود را می‌گذراند و در خطر جدی مرگ قریب‌الوقوع است. ناصر زرافشان مبتلا به بیماری حاد کلیوی است و هر لحظه بر وخامت بیماری او افزوده می‌شود.
ما از همه‌ی مردم، نهادهای فرهنگی و اجتماعی درخواست می‌کنیم که درگردهمایی اعتراضی تحصن کنندگان، از ساعت چهار تا شش بعد از ظهر روز سه شنبه بيست و چهار خرداد هشتاد و چهار در برابر در بزرگ زندان اوین شرکت کنند. کانون نويسندگان ایران - ٢٢/٠٣/٨٤ [منبع]

یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۴
7 حمایت از فراخوان زنان
بیش از نتیجه‌ی بازی ایران و بحرین و راهیابی ایران به مسابقات جام‌ جهانی، پافشاری و اصرار بانوان هموطن برای حضور در ورزشگاه آزادی و تماشای بازی بود كه كام تلخ‌مان را شیرین كرد و شادی دلپذیری را در وجودمان باعث شد تا باور كنیم جنبش زنان همچنان در حال بالندگی و رشد و پیشرفت است و مصمم است به حقوق پایمال شده‌ی خویش دست یابد، تا دریابیم هنوز "زن" در نگاه یك ایدئولوژی یك "نیمه انسان" شناخته می‌شود و تا بپذیریم این باورهای برخاسته از جهل دود خواهد شد و به هوا خواهد رفت! خوشبختانه حضور زنان در ورزشگاه، بازتاب وسیعی در رسانه‌های مختلف و حتی در میان مردم داشته است. آری، زنان هموطن این نخستین گام را محكم برداشتند. صمیمانه‌ترین تبریك‌ها نثار شیرزنان هموطن به ویژه زنان وب‌نگار؛ طنین صدای جنبش زنان هر لحظه بلند و بلندتر می‌شود،‌ گوش بسپار تا آواز خوش آن را با زمزمه‌ی دل بشنوی كه تو را بشارت امید می‌دهد، امید به فردائی بهتر كه از پس كوشش و جنبش و پویش می‌آید.


پنجشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۴
7 پوپولیسم ورزشی
هیچ‌گاه اهل فوتبال نبوده‌ام. كل مسابقاتی كه در دوران عمرم نگاه كردم به 5 تا هم نمی‌رسد. هیچ‌گاه از باخت تیم ایران ناراحت نشده‌ام اما از پیروزی‌اش همراه دیگران نوعی شادی عجیب در خود احساس كرده‌ام. دیشب هم بازی را نگاه كردم. مقادیر معتنابهی تخمه، چهار كلوچه، چند استكان چائی و البته یك پیپ خرج شد تا بازی را ببینم. با پایان بازی صدای سوت و بوق و شادی مردم در خیابان به گوش می‌رسید. یك‌ساعتی به میان مردم رفتم تا از نزدیك شادی آنان و نمود یك جنبش پوپولیستی را شاهد باشم. همیشه با دیدن حركاتی از این دست وحشت می‌كنم. هم از انرژی اجتماعی آزادنشده و انباشته‌ی مردم می‌هراسم، هم از غرور تحقیرشده‌ی ایرانی و هم از حركت‌های توده‌گرا و توده‌وار. دیشب یك جنبش سركوفته و سرخورده و بی‌سامان و بی‌رهبر را دیدم كه بهانه‌اش شادی برای فوتبال بود اما شادی همه‌ی دلیل حضور این جمعیت نبود، فقط بهانه‌اش این موضوع بود...

دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۴
7 انتخابات ریاست‌جمهوری
دلیل سكوت من درباره‌ی تحولات پرشتاب انتخابات ریاست‌جمهوری، ناتوانی‌ام از تحلیل شرایط نبود بلكه سرعت تحولات آنچنان بود كه هر نوشته‌ای تنها در عرض 24 ساعت از موضوعیت می‌افتاد بنابراین دلیلی نمی‌دیدم تحلیلم را مكتوب كنم و فقط به بازگوئی و بحث بر سر آن در میان دوستان در قالبی شفاهی اكتفا می‌كردم. از طرف دیگر برخلاف تصور اولیه‌ام چندان تمایلی به نگارش تحلیل‌های متعدد و بر رسیدن تاكتیك‌های گام به گام در این‌باره نداشتم و ترجیح می‌دادم با نگارش چند مطلب مختصر، نظر نهایی‌ام را بیان كنم. آخرین مقاله‌ام در این‌باره را تا چند روز دیگر خواهم نوشت. فكر می‌كنم وظیفه‌ی چون منی بوده و هست كه با مخالفان وارد بحث شود اما مشغله‌های فراوان و دلایل شخصی دیگر، مجال گفتگویی سازنده را از من گرفت و البته وبلاگ را به خانه‌ای بی‌رونق تبدیل كرد.

صفحه نخست پیام ایرانیـان