«روزنامه نگاران مستقل داخل ايران، روزنامهنگاران دور از وطن و اعضاي محترم انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران»
همکاران گرانقدر حتي اگر بخواهند روزنامهنگاران دربند شده را به آشنا و نا آشنا تقسيم کنند و بر خلاف رسم جامعه مدني مورد ادعا، آنان را درجهبندي کنند، نام «آرش سيگارچي» که با «صبح امروز» همکاري داشت و براي «بهار» گزارش مي نوشت، حداقل براي دوستان و همکاران اين دو جريده صبح که با وي در يک فضا نفس کشيدهاند، قلم زده و چهره به چهره شدهاند، ناآشنا نيست! به ويژه و بيش از سايرين؛ آقايان حجاريان مدير صبح امروز،تاج زاده، تهراني، علوي تبار، رجايي، سحرخيز، محمدي ، باستاني، عزيز پور مدير مسئول «بهار» و معاون امنيتي رئيس جمهور، و همچنين دوستان و همکاران اين سوي مرزها، رضوي فقيه، نبوي و کوثر و ديگراني که در دو روزنامه «آرش سيگارچي» را ديدهاند، حتي اگر به او سلام نکردهباشند و به نام نشناسندش!
دوستان و همکاران، شرط مروت و انسانيت نيست و از آيين دين نيز به دور است که براي «حنيف» جوان ــ به حق ــ تلاش کنيم و ــ به ناحق ــ نامي از «آرش» نبريم. اگر نام حنيف با نام بلند «دين» عجين است، نام آرش نيز سابقه اي به بلنداي آفتاب «ايران» زمين دارد. اگر حنيف را « پدر»ي است نزديک به روحانيون قدر خارج از حاکميت ــ در اصفهان و قم، آرش هم «خدا»يي دارد در پهناور جهان.
و اگر «حنيف مزروعي» به اتهام همکاري با «امروز» در «تهران» در بند شد، «آرش سيگارچي» را براي «گيلان» امروز به بند کشيدهاند! اگر «آرش»و «حنيف»را تفاوتي است، همانا در نام عربي و ايراني، پدر آشنا و نا آشنا، و تهران و گيلان آن است! انصاف داشتهباشيم! نامهاي، اطلاعيهاي، اعتراضي، تهديدي!...
درخواست از دوستان: اگر فکر مي کنيد مثمرثمر است کپي اين نامه و يا هر نامه ديگري براي اعتراض به ناديده گرفتن حقوق «آرش سيگارچي» از سوي دوستان و همکاران را به آدرس انجمن صنفي روزنامهنگاران ايران info@aoij.org و يا هر مرجع ديگر ارسال فرماييد؛ يا در وبلاگ/وبسايت خود کپي کنيد.
منبع:
يادداشت سام الدين ضيائي، وبلاگ گروهي فانوس
يكي از معايب يا محاسن وبلاگ، بازتاب احساس نويسنده در اين پنجره مجازي است. نويسنده هر قدر كوشش كند احساس خويش را در پس نوشتههاي خود مخفي كند باز توفيقي نخواهد داشت. چه، با وجود دسترسي همزمان به تمامي نگاشتههاي يك نويسنده ميتوان در مورد او و شخصيتش به قضاوت نشست. از اين گذشته تفاوتي كه وبلاگ و محصولات فكري كاغذي - به طور مثال روزنامه - از نظر زمان انتشار دارند گوشهاي از روزگار نويسنده را روشن ميكند. اگر نويسندهاي چندي در روزنامهاي مقاله ننويسند يا كتابي از او منتشر نگردد كسي به احساس او در اين فاصله زماني پي نميبرد اما بهروز نكردن وبلاگ، يا از گرفتاري نويسنده حكايت ميكند و يا از خشكيدن جوهر قلمش كه البته دومي در بيشتر موارد صادقتر است. به ويژه براي آنانكه عادت به تكرار گفتهها و نوشتهها ندارند و ترجيح ميدهند در اين موارد خوانندهاي دقيق باشند تا نويسندهاي چيرهدست.
ديروز ابروهايت پرپشت بود
و سياه
امروز نقش کماني است
که تيري رها ساخته
به سوي قلب عاشقي
و من
همچنان چشم به راه
مشتاق آن پيکان معجزه
در انتظار خاموشي زخم فراق
در سوگ هلال آن ابروان
گريانم ...
عباس معروفي نويسنده شهير ايراني در وبلاگ خويش
مطلبي نگاشته است با عنوان پنجرهام را گِل گرفتم! در پاي اين مطلب نظرم را نهادم که پس از ساعتي همراه کامنت ديگري از نويسنده خيال تشنه از صفحه روزگار محو گشت.
عباس عزيز سلام.
شايد بدترين خبري که ميتوانست امروز را به کامم زهر کند همين نوشته بود.
عباس عزيز، وبلاگ چون وبلاگ است، چون پنجره است دو سوي دارد. من اين سوي پنجره تو نشستهام. من خواننده آرام و بيصداي نوشتههايت بودهام. جز يکي دو بار حتي کامنتي هم نگذاشتهام. تمام ياوهگوئيهاي زير مطلب آن شاعر زيبا را نيز به ياد دارم.
عباس عزيز، ايران وطن من است، وطن توست، من و تو با همين نام با هم گره ميخوريم، پيش از آن اما انسانيم، هموطناني داريم که همه انسانند، مانند همه جاي اين خاک گرد که زمينش ميناميم نيک و بدمان درهم است. انتظار هم نبايد داشت که همگان سر بر آستان نيکي بسايند.
عباس عزيز، اگر از کامنتهاي برخي ياوهگويان غمگين و خشمگيني چون بهنود بر آنها فيلتر بگذار. پس از مدتي خود به خود وضع کامنتگذاري اصلاح ميشود. اگر از برخي انتقادها دلگيري يا پاسخشان ده يا با فروتني از کنارشان بگذر. قرار نيست من و تو که نه براي معاش و معاد که به عشق وطن و انسانيت و حقوق بنياني بشر و زندگي بهتر نه براي خود که از ما نسل سوخته گذشت که براي فرزندان و نوادگان مينويسيم و فرياد ميزنيم و گاه ناله ميکنيم پاسخ زمين و زمان و انبوه انتقادها را بدهيم. گاه بايد سکوت کرد عزيز.
من به عنوان خواننده بيصدا و بياثر اين صفحه به خود اجازه ميدهم از شما گله و شکايت کنم که حق من و بسياري چون من در اين خانه و پنجره کوچک ناديده گرفته ميشود اگر آنرا ببندي.
نه عباس عزيز. پنجره را بگشا. بگذار به بوي عطر قلمت مست شوم. شراب نوشتارت از مي هفت ساله رنگينتر است و دلپذيرتر
اينترنت، اگر چه ميدان گسترده و آزادي بوده است كه بسياري از اهل فكر را به سوي خويش جذب كرده و آنان را از درغلطيدن به روزمرگيهاي معمول زندگي عادي باز داشته و باعث گشته آنان چراغي هر چند كوچك برافروزند و در باتلاق روال تكراري زندگي فرو نروند، اما همين ميدان عصيان و عشق و بيقراري و درياي مواج انديشه و فكر، گاه نويسندهاي اهل فكر را چندان مشغول امور پيشپا افتاده ميكند كه هدف اصلي استفاده از اينترنت فراموش ميشود و شخص به جاي « استفاده » از اينترنت يا سرگرم برخي گفتگوها و نزاعهاي بيحاصل وبلاگي ميشود يا در اتاقهاي چت گرفتار ميگردد و يا به اينترنت « پناه » ميبرد تا از دنياي واقعي و درگيريهاي آن بگريزد و بدتر از آن گاه بدان عادت ميكند و تنها از روي گذران وقت و انجام كاري معمول - چون ساير كارهاي روزانه - به وبگردي و يا حتي سر زدن به سايتهاي مورد علاقه ميپردازد و البته هرگز وقت مطالعه آنچه درون سايتهاي مورد علاقهاش يافته بود را نمييابد. چنين است كه اينترنت به جاي آنكه ميداني براي پويش و پيرايش انديشهها باشد ( كه در نظر اين قلم مهمترين كاركرد اينترنت در كنار بحث اطلاعرساني است ) به زندان روزمرگي دوم افراد تبديل ميشود كه رهائي از آن در مقايسه با گرفتاري در حصار روزمرگيهاي معمول زندگي عادي تواني دوچندان ميطلبد.